تا ده شمردیم و خدا آورد نور دیگری
مستیم هر بار از خمی، این بار جور دیگری
این نور هربار آمده یک سال برْکت کِشتهایم
این روزها از کوی ما دارد عبور دیگری
تا ده شمردیم و خدا آورد نور دیگری
مستیم هر بار از خمی، این بار جور دیگری
این نور هربار آمده یک سال برْکت کِشتهایم
این روزها از کوی ما دارد عبور دیگری
نشسته مرغ دل من به بام حضرت هادی
به عشق حضرت هادی, به نام حضرتهادی
شکسته شد دل زارم از این اهانتعظمی
نوشته ام ز سر شب کلام حضرت هادی
لعنت به آنکه کرده جسارت به محضرت
تیری نشانده با سخن خود به پیکرت
نام تو آسمانیُّ و پاک و مقدَّس است
تو بی نظیری ُّو حرمی کرده باورت
روحی فداک حضرت خورشید بی نقاب
عالیجناب , حضرت هادی مستطاب
ما را قبول کن تو به شغل کبوتری
بر روی بال خسته بزن مهر نوکری
ای اهل جهان همه مرا بشناسید
زین پس همتان “نقی” صدایم بزنید
این نام جهانی شده شُکْرالِلّه
تاکور شود هرآنکه نتواند دید
داود رحیمی
چشم خورشید محلی به سیاهی ندهد
سینه نور به خفاش پناهی ندهد
خصم بیهوده به دنبال اثر میگردی
شب تاریک سوادی به نگاهی ندهد
گفتن ازشأن تو چه دشوار است
“اهلبیت نبوتی” آقا
“مهبطالوحی” و “معدن الرحمه”
تو تمام کرامتی آقا