اشعار ام المومنین حضرت خدیجه س

امّ المومِنین

و هر حرف و حدیثی آیه ی قرآن نخواهد شد
زنی غیر از خدیجه اسوه ی ایمان نخواهد شد

به جز او هیچ امّ المومِنینی نیست در این شهر
به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد

غمخوار پیمبر

صحبت از رفتن غمخوار پیمبر شده بود

مالک الموت برایش پرو بال آورده

مادر حضرت صدیقه کبوتر شده بود

وقف اسلام شد و وقف خدا و قرآن

مادرانه

دنیا اگر چه مثل پیمبر نداشته

قطعاً نبی مثال تو همسر نداشته

دادی تمام ثروت خود را براه دین

دین خدا شبیه تو یاور نداشته

اُمّ المؤمنین

تو می روی و تازه غم ها پا بگیرد

بعد از تو تنهاییِ من معنا بگیرد

بانو! فقط نام تو «اُمّ المؤمنین» است

آن زن اگر چه نام زیبا را بگیرد

سرمایه ات خرج مسلمانی ما شد

سرمایه ات خرج مسلمانی ما شد

حق مسلمانی ما با تو ادا شد

دستت کلید قفل های بسته بوده

پیغمبر از دستان تو حاجت روا شد

کوری چشم عایشه

شکر خدا که عبد خدای خدیجه ایم

ما بنده ایم و زیر لوای خدیجه ایم

ما عاقبت به خیرِ دعای خدیجه ایم

سینه کبودهای عزای خدیجه ایم 

مادر عزیز

 

می سوزم و چو شمع سحر آب می شوم

از غصه ی فراق تو بی تاب می شوم

دارم به پای پیکر تو گریه می کنم

بر لحظه های آخر تو گریه می کنم

صفای خانه

مادر صفای خانه و آرام دختر است

آن هم کسی که مادر زهرای اطهر است

اشک عزای غصّه ی حامیِّ دین حق

پیدا به روی چشمه ی چشم پیمبر است

همدم

دیگر در این خانه برایم همدمی نیست

بی مادریِّ فاطمه داغ کمی نیست

بعد از تو این خانه گرفته رنگ ماتم

بالاتر از بغض گل یاسم غمی نیست

دکمه بازگشت به بالا