اشعار حضرت علي اكبر

ليلاي كربلا

قدري مِيِ طهور ز ته مانده سبو
بر لب زدم به نيت تر كردن گلو
تا آتش و شراره آن بر دلم نشست
بابى ز عشق وا شد از اين دل به سوى او

ليلاي حرم

ما را نظر دوست خدا باورمان کرد
با یک صلوات از دگران برترمان کرد
ذکر صلواتی که خدا هدیه به ما داد
ذکریست که همسفرۀ پیغمبرمان کرد

پسر ارشد امام حسين

ما گرفتار آفريده شديم
عاشق ِيار آفريده شديم
خاک ما را ز باده گِل کردن
مست دیدارآفريده شديم

شهزاده

دل از ما بُرد و او را حضرتِ دلبر تصوّر کن
جهان را اینچنین با جذبه ای دیگر تصوّر کن

صدایش زد علی(ع) تا چشم ِ دشمن کورتر باشد
دلِ اربابمان را خانۂ حیدر تصوّر کن

پسر حضرت خورشيد

حضرت آینه در خانه پیمبر دارد
خوش به حال پدری که علی اکبر دارد

دست این طایفه از عرش فراتر رفته
پسر ارشد این خانه به حیدر رفته

دکمه بازگشت به بالا