اشعار غدیر

مست لایعقل صهبای غدیرم کردند

شعر من از کرم اوست که ارزش دارد

عرش حق از قدم اوست که ارزش دارد

هیئت ام با علم اوست که ارزش دارد

خادمی حرم اوست که ارزش دارد

غدیرانه

دست‌هایت را که در دستش گرفت آرام شد

تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد

دست‌هایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:

مومنین! ( یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت:)

روزهجدهم

آفتاب ظهر روزهجدهم

دید ساقی ایستاده پای خم

باخدایش عشق بازی می کند

صحبت ازافشای رازی می کند

شق القمر

چوشهر علم نبی گشت در علی بشود

بدا به حال هرآن کس که بر علی بشود

 

غدیر صحنه ی اوج ولایت است ببین

پیمبر آمده از هر نظر علی بشود

 

خدا شود به خداونداگر که یک پله

از این که هست علی بیشتر علی بشود

 

چه محشری شده برپا به روی بار شتر

حساب کن که نبی ضرب در علی بشود

 

در این معادله اصلا درست هم این است

خبر رسان که نبی شد خبر علی بشود

 

نه اینکه نام علی حافظ ابوالبشر است

قرار بود دعای سفر علی بشود

 

تبر به دست اگر بت شکن شد ابراهیم

نبی ست بت شکن اما تبر علی بشود

 

چه در غدیر چه در خیبر و چه در محشر

فرار هست فقط یک نفر علی بشود

 

به غیر فاطمه آن هم نه درتمام جهات

نمی شود که کسی این قدر علی بشود

 

فقط برای حسین است این فضلیت که:

پدر علی و هرآنچه پسر علی بشود

 

نه هر جدال که در اوج جنگ کرب و بلا

حسین تر شود عباس تر:علی بشود

 

چه در زمان نبی و چه در دل محراب

همیشه باعث شق القمر علی بشود

  مهدی رحیمی

دکمه بازگشت به بالا