اشعار فاطميه

باید که از یک شاخه پرپر بگویم

بهتر بگویم … باید که از یک شاخه پرپر بگویم

وقتی شبانه … می شست حیدر زخم یک پیکر بگویم

آرام و بی تاب … هنگام غسل از چشم های تر بگویم

از زخم پیکر … از های های گریه حیدر بگویم

تابوت

کاری که با بانوی او مسمار کرده

هفت آسمان را بر سرش آوارکرده

تابوت میسازد میان اشک واندوه

از بس که بانویش به او اصرار کرده

بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام

بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام

مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام !؟

زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی!؟

داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟

شکسته قامتی ای یار نیمه جان علی

شکسته قامتی ای یار نیمه جان علی

چه بی فروغ شدی ماه آسمان علی

مرا به خاک نشانده قد هلالی تو

گرفته سوسوی چشمان تو توان علی

اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما را

اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما را

 بیا ای مرگ یاری کن من افتاده از پا را

 نه دستی مانده تا گیسوی زینب را زنم شانه

 نه پایی تا برای گریه گیرم راه صحرا را

یک روز نه, دو روز نه, بلکه زمانی ست

یک روز نه, دو روز نه, بلکه زمانی ست

 رویم کبود اتفاقی ناگهانی ست

 این رنگ نیلی با تعدّدهای لکّه

 از مشتقات رنگ های ارغوانی ست

مرو که کوچه برای پرت خطر دارد

   مرو که کوچه برای پرت خطر دارد 

 مرو که رد شدن امروز دردسر دارد

مگر نگفت خداوند خلقتت حتّی –

برای صورت تو برگ گل ضرر دارد؟

از پهلوی کبود و چشمی بر آمده

از پهلوی کبود و چشمی بر آمده

حتی صدای لنگه ی در هم در آمده

جای لگد, اصابت سیلی و میخ در

آه ای خدا , چه بر سر این پیکر آمده

جارو بدست می شوی و کار می کنی

جارو بدست می شوی و کار می کنی

داری برای خانه غذا بار می کنی

شکر خدا که پا شده ای راه می روی

مثل قدیم با همه رفتار می کنی

گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود

گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود

آتش به بیت ام ابیها روا نبود

آن بانویی که حرمت قرآنی اش سزاست

در کوچه اش تهاجم اعدا سزا نبود

دیگر خبر از صدای دستاسی نیست

دیگر خبر از صدای دستاسی نیست

در باغچه‌ی حیاط ما یاسی نیست

سیلی, … آنهم به روی زهرای حسین

افسوس که در مدینه عباسی نیست

شاعر: قاسم صرافان

دوباره شب شد و سر درد دارد

دوباره شب شد و سر درد دارد

بمیرم باز مادر درد دارد

پس از فصل پر از غم یک سخن گفت:

عزیزم زخم بستر درد دارد

دکمه بازگشت به بالا