از میِ بغض امیرالمؤمنین ساغر زدند
با جسارت تازیانه بر تن کوثر زدند
شاهدم قول «من آذاها فقد آذانی» است
آن جنایتپیشگان سیلی به پیغمبر زند
از میِ بغض امیرالمؤمنین ساغر زدند
با جسارت تازیانه بر تن کوثر زدند
شاهدم قول «من آذاها فقد آذانی» است
آن جنایتپیشگان سیلی به پیغمبر زند
مگرنه فاطمه مادر برای هرشیعه است
به ناله سر بده در روضه ها ننم اولدی
ملائکه همه گریان شدند وقتی که
رسید ناله ی آقای ما ننم اولدی
در کنده شد از جا و سَرِ شعله زدن داشت
از هیزم از آتش و از دود سخن داشت
شد سرخ به جایِ همه از فرطِ خجالت
میخی که نگاهی به من و گریه من داشت
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد,
این در سوخته حتما به زمین می افتد
لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد
مادرم گشته گرفتار تنش میلرزد
نیمه جانی شده بسیار تنش میلرزد
باز با بوسه در آغوش گرفته من را
اصلاً انگار نه انگار تنش میلرزد
کیست این بانو که هرجا می گذارد پا سر است!
خاک پایش از تمام مردم دنیا سر است!
در به خاک پایش افتادن تأمل نارواست
هر که نشناسد در این هنگامه سر از پا سر است!
بی بی سلام شعر نوشتم برای تو
باید دوباره پر بزنم در هوای تو
اینجا اگر چه که همه با من غریبهاند
شکر خدا که من شده ام آشنای تو