اشعار مناجات

شعر مناجات با خدا

اهل نجوا ز چه از دور زمان بی خبرید
از غم و غربت ماه رمضان بی خبرید

روزه داران که در امساک دهان می کوشید
سبب از چیست ز امساک زبان بی خبرید

اشعار مناجات با خدا

کوله باری مملو از بار گناه آورده ام
باز هم در محضرت روی سیاه آورده ام
از همه جا رانده و سویت پناه آورده ام
هستی ام را با امید یک نگاه آورده ام

اشعار مناجات با خدا و امام زمان(عج)

به حق خدای شب قدرها
بیا ای دعای شب قدرها

حضور تو تنها نفس می دهد
به حال و هوای شب قدرها

شعر مناجات با خدا و امام زمان(عج)

بازم شب قدره و بیقراری
غلط میخوره رو گونه های خیسم
بازم شب قدره و حاجتام و
یکی یکی با گریه می نویسم

شعر مناجات با خدا

گفت دیباچه ی غم, گفتمش ای دوست منم
گفت رانده ز حرم, گفتمش ای دوست منم

گفت آن عبد فراری که سراپا گنه است
زده با نفس, قدم گفتمش ای دوست منم

شعر مناجات امام رضا (ع)

به سنگفرش و به حوض و به آب دقت کن
به طرز نقش, به رنگ و لعاب دقت کن

ببین چه طور نشسته به محضر گنبد
به صحنه ی ادب آفتاب دقت کن

شعر مناجات امام حسین(ع)

کاش میشد بنویسند به روی کفنم
یکی از خون جگرانِ شَهِ عریانْ بَدَنم

کاش میشد که در این فیضِ شهادت طلبی
مقتلم سوریه میگشت , بجای وطنم

شعر مناجات امام زمان(عج)

باید از بندگی تو به خدایی برسیم
بعد ازاین حبس کشیدن به رهایی برسیم

بی طبیبانگی تو به خدا ممکن نیست
بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم

شعر مناجات شب قدر

با غُل و زنجیرِ دورِ دست و ‌پام
آخرش هر طوری که بود اومدم
هیچکسی جز تو محلم نمیداد
تا تعارفم زدی, زود اومدم

شعر مناجات امام زمان(عج)

باید از بندگی تو به خدایی برسیم
بعد ازاین حبس کشیدن به رهایی برسیم

بی طبیبانگی تو به خدا ممکن نیست
بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم

شعر مناجات با خدا

جا مانده زِ خوبان شده ام گریه ندارد؟
مجنون و پریشان شده ام گریه ندارد؟

با بارِ کجِ رویِ دلم بین مسیرم
وامانده و حیران شده ام گریه ندارد؟

شعر مناجات با خدا

من نه ازدوست,نه اغیارخودم میترسم

دم آئینه زدیدارخودم میترسم

بس که رنجیده ام ازتکیه ی برغیرخدا

دیگرازتکیه به دیوارخودم میترسم

دکمه بازگشت به بالا