سپاه کوله به دوشان و بیشمار پیاده
دوباره قافله صف بسته سمت یار, پیاده
چشیده هرکسی از چای روضه باده چشیده
شده ست مست ولی آمده خمار, پیاده
سپاه کوله به دوشان و بیشمار پیاده
دوباره قافله صف بسته سمت یار, پیاده
چشیده هرکسی از چای روضه باده چشیده
شده ست مست ولی آمده خمار, پیاده
نمی بینی از غصّه لبریزم و
نمی بینی از دوری آشفته ام ؟
باشه, کربلا رام نده, لا اقل
بشین پایِ حرفای ناگفته ام ؟
در مرز خویش ماندن و از مرز رد شدن
با مُهر و مِهر فاطمه اصل سند شدن
این آروزی سرخ گذرنامه ی من است
در زیر پای مُهر سفارت لگد شدن