باید عاشق کمی ضرر بدهد
در ره عاشقی جگر بدهد
پای شمع نگاه محبوبش
مثل پروانه بال و پر بدهد
باید عاشق کمی ضرر بدهد
در ره عاشقی جگر بدهد
پای شمع نگاه محبوبش
مثل پروانه بال و پر بدهد
رونق گرفت از غم تو زندگانی ام
ای یار مهربان به کجا میکشانی ام ؟
حالا که پیرمرد شدم کیف میکنم
چون وقف روضه بود تمام جوانیم
کسی , زبانِ مـنِ لال را نمی فهمد
دلیـلِ اصلیِ این حال را نمی فهمد
شبیه میوه ی آفت زده ست بر شاخه
کسی که دردِ منِ کــال را نمی فهمد
چشمان ما به قدر دو دریا حسینیه ست
امن است ساحل دل ما تا حسینیه ست
ما تکیه میزنیم به این تکیه ها فقط
چون تکیه گاه حضرت زهرا حسینیه ست
قسم به قافله سالار ظهر عاشورا
قسم به چادر خاکی حضرت زهرا
قسم به نخل رشید حرم ابو فاضل
قسم به پیکر درهم شکسته ی سقا
دل که میگیرد دوچشم تر به دادم میرسد
در زمان فقر این گوهر به دادم میرسد
وسع کم هرگز برای ما فقیران ننگ نیست
دست من خالی که باشدسربه دادم میرسد
عاشقی ادعا نمی خواهد
نوجوان که عصانمی خواهد
چشم خیس و دل کباب بس است
نوکری دست و پا نمی خواهد
هرکس که حسّ و حالِ مرا درک می کند
این سوز بی زوالِ مرا درک می کند
کعبه که قرن هاست سیه پوش این عزاست
رنگ سیاه شالِ مرا درک می کند
اگر چه دامنم آلوده است اما قبولم کن
فقیرم,بی پناهم,بی کسم آقا قبولم کن
نه محض خاطر بی ارزشی مانند من آقا
مرا محض رضای مادرت زهرا قبولم کن
دل داده ایم؛ در پی هر در نمی رویم
حرِ توایم؛ خانه ی دیگر نمی رویم
منبر بدون روضه به دردی نمیخورد
ما بی حسین جانب منبر نمیرویم
وقتی به خصم , راه نشان می دهد حسین
بی شک به دوست , خطّ اَمان می دهد حسین
حتّی اگر دل تو شود سخت مثل سنگ
آن را به یک اشاره تکان می دهد حسین
با گریه رسیدم, سپری افزودند
بر دامن مادر پسری افزودند
در باطن هر “جشن تولد” , “شُکری” است
یک سال به عمر نوکری افزودند
محمد کاظمی نیا