یک جورهائی عاشقم فصل خزان را
آموختم از برگ ریزان بذل جان را
-گرمی عشق تو مرا زنده نگه داشت
-با مهر تو لازم ندارم این و آن را
یک جورهائی عاشقم فصل خزان را
آموختم از برگ ریزان بذل جان را
-گرمی عشق تو مرا زنده نگه داشت
-با مهر تو لازم ندارم این و آن را
کارم شده زِ دوری تو سوختن, بیا
بر این دل شکسته ام آتش مزن, بیا
یعقوب هم به گریه ی من گریه می کند
کنعان به گِل نشست, عزیز وطن بیا
دوباره گرد یتیمی نشسته بر مویت
و رود رود عزا جاری است از رویت
به یاد مادرت امشب نشسته میخوانم
نماز صبر به محراب طاق ابرویت
#امام_زمان
با “محبت” آمدی, صید کمندم کرده ای
با همین ترفند ساده, پایبندم کرده ای
بی بهاتر از همه هستم ولی با لطف خود
در میان عاشقانت ارجمندم کرده ای
به تمنای طلوع تو زمان چشم به راه
به هوای نفست کون و مکان چشم به راه”
سالها میرود و حرف دل من این است
تا به کی صبر کنم ؟تا چه زمان چشم به راه؟
امروز که آیینه , جوابش سنگ است
در ذهن زمانه , عاشقی هم ننگ است
هر کس که نداند , تو خودت می دانی
آقا به خدا , دلم برایت تنگ است …
میلاد عرفان پور
کاش می آمدی عزیزدلم , تا شود سبز روزگاردلم
کاش می آمدی ُّو گل می کرد , خنده برلعل غصِّه دار دلم
بس که از دل خبر نمی گیری , روزگارم سیاه وتلخ شده
کاش می آمدی که برگردد , شهد شادی سرِ گذار دلم