حسین جان
اگر لب تشنه ی آب بقایی همره ما شو
دلت را کربلا ،کن دشت تربت شو، معلی شو
منیت حاصلش فقر است میخواهی غنی باشی
بیا بین گدایانش، بیا همسفره ی ما شو
نبازی ،مفت عمرت را ، دو روز زندگانی را
گدایی کن در این خانه و آقای دنیا شو
بساط من منم را جمع کن در پیشگاه او
خودت را دست او بسپار و سر تا پا تمنا شو
برای شستن دیگ غذای نذری روضه
زرنگی کن همیشه زودتر از دیگران پاشو
تولی پیشه کن اما برای صدق گفتارت
به امر حضرت صادق کمی اهل تبری شو
هوا سرد است و سرمای گنه پُر کرده دنیا را
بنوش از چای داغ روضه ی او غرق گرما شو
به درباری که سائل ساحتِ پیغمبری دارد
گدای دست سقا باش و با افتادن آقا شو
سریر پادشاهی چیست؟ مسکین نجف بودن
رسیدی پای ایوان طلایش تا کمر تاشو
شبیه جون” اگر ماندی به پای اعتقاداتت
برای گرمی آغوش اربابت مهیا شو…..
در آن وادی که یک بال مگس اشکت شفاعت هست
بیا اشکی بریز و باعث لبخند زهرا شو
ابا الفضلی اگر بالای تل در روضه ذهنت رفت
به اشک ،دیده قطره قطره در گودال دریا شو
صدا زد اکبرم ! گفتم برو سوى رسول الله
ولی دیگر نگفتم قبل رفتن ارباً اربا شو
بسوز ای دل برای زینبی که گفت با گریه
در این گودال خوابیدی ،چرا بی پیرهن… پا شو
قوام عرش رحمان سینه ی این شاه مظلوم است
تمام عرش سنگین گشته ای شمر لعین پاشو
گروه شعر یا مظلوم