یک ذره از لطافت تو صد بهار شد
هر قطره از وضوی تو یک چشمهسار شد
از طرزِ راه رفتن تو واژه ساختند
یک واژه مثل کوه , که اسمش “وقار” شد
یک ذره از لطافت تو صد بهار شد
هر قطره از وضوی تو یک چشمهسار شد
از طرزِ راه رفتن تو واژه ساختند
یک واژه مثل کوه , که اسمش “وقار” شد
درجواب التماس دخترت مادر بمان
من قسم دادم تو را جان علی دیگر بمان
بیشتر در خانه پیش کودکان خسته باش
گوشه ی این بیت الاحزان مادرم کمتر بمان
مرغ بهشت وحیم و سوخته آشیانه ام
دانه سرشک دیده و ناله شده ترانه ام
منکه دمد ز حجره ام نور به چشم قدسیان
دود به آسمان رود از در آستانه ام