تا لبم چون قدح و نام تو می را داراست
فقه دل گفته که می خوردن ازاین باده رواست
دائم الخمرم و کم دیده کس اینگونه چو من
که بود مست ولی بر لب او ذکر خداست
تا لبم چون قدح و نام تو می را داراست
فقه دل گفته که می خوردن ازاین باده رواست
دائم الخمرم و کم دیده کس اینگونه چو من
که بود مست ولی بر لب او ذکر خداست
هیچ کس در عشق تو مانند دل بی تاب نیست
ساقیا هر صاف یکرنگ و روان که آب نیست
بر در درگاه مسجد گفت شیخی زیر لب
میکده خوب است که در بند هیچ آداب نیست
دارم به لبم شعرِ پر از شور نجف را
آیینه شدم گنبد پر نور نجف را
میخانهی ما مَرد طلب میکند و مست
بر ما برسانند اگر انگور نجف را
خمارم من خمار باده های زیر ایوانش
مرا شکری است تا هم رشته هستم با خمارانش
نوشتن,آب,بابا را سگ کویش به من آموخت
کسی که صد چو عیسی میشود طفل دبستانش
سخن هرگز نمیماند درون یک دهان پنهان
کدامین تیر میگردد به پهنای کمان پنهان
ز رد پای ناموزن مستان در خراباتم
نماند از راه زن بر خاک رد کاروان پنهان
در گفتگوی دوست گشودم کتاب را
توصیف میکنم شه عالی جناب را
جای ترنج, دست قلم میکنیم ما
یک لحظه از رخش چو برآرد نقاب را
هُوالاول علی بود و هُوالآخر علی بوده
همیشه اولین و آخرین سنگر علی بوده
خودش را در درون کعبه آورده به این دنیا
که هم مولود علی بوده ست و هم مادر علی بوده
باطن سیر به سوی حق همان سیرِ علی است
بیشتر از ما خدا گوینده ی خیرِ علی است
هر کجا باشیم راه حق مگر غیرِ علی است؟!
حق مداریم و پی هر قیل و قالی نیستیم
قدمتی که شاه دارد را گداهم داشته
حکمتی که فقر دارد را غنی هم داشته
تازمین خوردیم با نام تو سرپا میشدیم
دردهامان از طفولیت دوا هم داشته
کاش می شد که مرد نخلستان خاک پایش مرا حساب کند
یاکه من را به جرعه ای می ناب از شراب رخش خراب کند
این سئوالیست کهنه در ذهنم به کدامین گناه رب جلیل
با غم دوری از نجف مارا در زمین این چنین عذاب کند
سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی
از ازل چرخانده دلها را خدا, سویعلی
او مع الحق گفت و از آن روز ما رامیکُشند
دار ما خرما فروشان حلقه موی علی