بقیع

حریم قدس

عرش فرشی زیر پای فاطمه است
در حریم قدس جای فاطمه است
خلقت عالم برای فاطمه است
عقل مست جلوه ی زهرایی اش

حوریه

کعبه به چشمش میکشد خاک درش را
باران تلاوت مینماید کوثرش را

روزی رسان خلوت قدیسه ها اوست
وقتی به لب دارند نام اطهرش را

حی علی‌العزا

باز هم فصل روضه‌ها آمد
بانگ حی علی‌العزا آمد
نام زهرا که بین ما آمد
حال ما بین روضه جا آمد

عزیزم حسین

کفنم ‌را ببر ولی طفلِ
بی کفن را بیاور‌ ای فضه
از میان امانتی هایم
پیرهن را بیاور ای فضه

مرهم آتشِ قلبم

گفتم این اشک که مرهم بشود حیف نشد
مرهم آتشِ قلبم بشود حیف نشد

مادرم گفت نگو ، سوختم از خاموشی
زینب ای کاش که مَحرم بشود….حیف نشد

خطبه خواندی

تو خطبه خواندی و ملائک پر درآوردند
بر منبر کـوفه مـگـر پـیغمبـر آوردند!!!

یک عمر مولا گفت در کوچه چه شد آخر…
در شهرِکـوفه دسـتـْ بسته حیدر آوردند

یا سید الساجدین(ع)

دوباره شب شد و از صبح تا همین حالا
چقدر خاطره از ذهن او گذر کرده

پس از حدود چهل سال گریه ؛ عمرش را
به یاد پیرهن پاره پاره سر کرده

شعر شهادت حضرت زینب(س)

در سینه ام جز مِهر زینب جا نخواهد شد
با او کسی در عاشقی همتا نخواهد شد

عاشق شوی حرف دلم را خوب می فهمی
ذکری شبیه “زینب کبری” نخواهد شد

ماه تمام حیدر

این روزهای غم ، گذرش وقت میبرد
یک شهر بشنود خبرش وقت میبرد

سیلی محکمی که نشیند به روی‌گل
تا از میان رود اثرش وقت میبرد

شک دختر

نوازش میکند با درد مادر موی دختر را
نوازش میکند با اشک دختر دست مادر را

علی تازه جوانش را در این اوضاع می‌بیند
اگر در خانه‌ام بالا نمی‌گیرد دگر سر را

عطرِ خدایی

جانمازت را ملائک بوسه باران می کنند
ای که از عطرِ خدایی روز و شب آکنده ایی

دلشکسته ، باز بر همسایه ها کردی دعا
با همین چشمان نیمه باز ، هم بخشنده ایی

باد خزان

مگر که باد خزان در میان خانه وزیده
که سرو خانه ی حیدر چنین خمیده خمیده

چنان به هم زده است انکسار شیشه ی‌ جان را
که تکه تکه نفس میکشد بریده بریده

دکمه بازگشت به بالا