در وقت شادی ، لحظهٔ غم گریه کردم
با تو به شعبان و محرم گریه کردم
توکشتهٔ اشکی و من هم مردهٔ اشک
عمری بگریم برغمت ، کم گریه کردم
در وقت شادی ، لحظهٔ غم گریه کردم
با تو به شعبان و محرم گریه کردم
توکشتهٔ اشکی و من هم مردهٔ اشک
عمری بگریم برغمت ، کم گریه کردم
برای رزق می آید کنارت صبحگاهان هم
به شوقِ رحمت تو دست بالا برده باران هم
تویی آئینه ایی که قبله در چشمت نمایان است
به روی تو علی و فاطمه پیداست ، یزدان هم
باز صحبت از تو شد عرش خدا باران گرفت
باز هم با اشک های تو دلِ یزدان گرفت
بانگِ هل من ناصرش را با تو ، هر عصری شنید
گفت اگر چه ظالمی این غائله پایان گرفت
مهرش چه ثروتی است به پایان نمی رسد
این موهبت به هر دل و عنوان نمی رسد
این عشق سهم ماست خدا را هزار شکر
گل سهم سبزه شد به بیابان نمی رسد
همیشه زنده از آن است نامِ عاشورا
همیشه هست کنارِ امام عاشورا
شهید عصر دهم زنده ماند با زینب
قیام اوست ترازِ قیام عاشورا
غم را نگیر از دل و بی نورمان نکن
بی نور این حسینیه ها کورمان نکن
حالا که تا حریم تو یک عمر فاصله ست
دیگر بیا ز روضهٔ خود دورمان نکن
به جز از کشتن یارت سخنی مانده مگر؟
ای گل سرخ برایت چمنی مانده مگر
از تل اینگونه سرازیر نشو می افتی
گیرم آیی تو به گودال ، تنی مانده مگر
تو بمان بعد تو دل منتظر سوختن ست
خیمه ها بعد پدر در خطر سوختن ست
لب خشک تو و ظهر و حرم و این دل من
هر کجا می نگرم من خبر سوختن ست
اگر روزی شوم قربانی اش ، عیدم چنین باشد
گمانم حرف من هم ، خواهش روح الامین باشد
فقط مختصِّ آدم نه ، ولایت دارد آقا بر
هر آنچه در سماوات و هر آنچه در زمین باشد
نگاهم کردی و دیگر نگاهم را عوض کردم
به نور اشک ، دنیایِ سیاهم را عوض کردم
همینکه اولین بار این گدا نام تو را برده
درونم انقلابی گشت ، شاهم را عوض کردم
بی حضور سبز رویت ، روزها بی عید شد
ماه ها و سال ها با فصلِ غم تمدید شد
ماه شمسی رو ، هزار چارصد سال است که
از کنارت عالم خاکیِ ما تبعید شد
کنون که فاطمه گشته ست مقتدای خودم
دلم برای تو و غصه ات برای خودم
شبیه فضه و اسما کنیز آمده ام
نگفته ام که بود منزلت سرای خودم