من را به چرتکهء کرده های خویش
اصلا بنا نبود عقوبت کنی حسین
کردم حساب روی نگاهت بزرگوار
باشم امیدوار که دعوت کنی حسین
من را به چرتکهء کرده های خویش
اصلا بنا نبود عقوبت کنی حسین
کردم حساب روی نگاهت بزرگوار
باشم امیدوار که دعوت کنی حسین
باز هم جامانده ام از قافله، ای وایِ من
می کُشد من را غم این فاصله، ای وایِ من
زائرانت یک به یک راهی شدند و باز هم
از تو دورم کرده آقا مشغله، ای وایِ من
بازهم حال وهوایت به سرم افتاده
قطره اشکی ز دوچشمان ترم افتاده
سائلم سائل اولاد بنی فاطمه ام
ومسیرم به سرخوان کرم افتاده
هرکجا رفتم شنیدم صحبت جامانده هاست
جای من هم در میان هیئت جامانده هاست
دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم
” از حرم جا مانده ای ” هم صحبت جامانده هاست