حدیث اشک، شعر هفتم صفر

مظلوم حسن(ع)

من برم به آسمون برم به دریا چی بگم
 رفته بودیم فدک و بگیریم اما چی بگم
کوه اگه بشنوه حرفمو کمر خم میکنه
حالا من چیکار کنم برم به بابا چی بگم

غریب مدینه

ما حسینی گشته‌ایم از قبلِ دنیا با حسن
ما خودِ کرببلا هستیم اما با حسن

هرکه گرید بر حسن در وقت گریه بر حسین
طور دیگر قُرب دارد پیش زهرا با حسن

پدرم گفت حسن(ع)

مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن
نفسم گفت حسین و جگرم گفت حسن
گریه بر فاطمه را ارث ز مادر بردم
فاطمی گشته ام از بس پدرم گفت حسن

زخمهای دلم

از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود

بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست
آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود

ای طشتِ خون

یک لقمه نان و گریه شد امروز چاشتم
چون ابر تیره بارش بی وقفه داشتم

دریا دوات می شد و هفت آسمان ورق
قدری ز شرح داغم اگر می نگاشتم

جانم حسن(ع)

در هیئت حسینم و در هیئت حسن
در خدمت حسینم و در خدمت حسن
هم صحبت حسینم و هم صحبت حسن

هم رعیت حسینم و هم رعیت حسن

جانم حسن(ع)

به هجران و به هر تأخیر در دیدار حساسند
پسرها روی مادرهای خود بسیار حساسند

نباید هیچ چشم ناروایی دورشان باشد
به نامحرم، به حتی خندهٔ أغیار حساسند

قلب مضطر

ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد

آتش این زهر آبی روی آتش بوده است
آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد

کریم اهل بیت

مثال آینه باید محبت کرد بی منت

که سائل را نمیدادی به هنگام عطا خجلت

به مانند تو اربابی نیامد در دل تاریخ

که باشد با جذامی ها سر یک سفره هم صحبت

گمنامیِ اورا نفهـمیدند نامی هـا
هـرگز نشد آشفته از بی احترامی هـا

آری نشان از داغیِ بازارِ تهـمت هـاست
وقتی که خالی میشود دورت ز عامی هـا

یا حسن ابن علی(ع)

من الازل علی است و الی الابد زهراست
به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است

به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است
که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است

ای در وطن غریب

ای در وطن غریب
عالم ندیده مثل تو در مرد و زن غریب

از بس که با هم‌اند
دیگر نوشته‌ایم به جای حسن؛ غریب

دکمه بازگشت به بالا