میان خیل تو از یادها فراموشم
شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم
به چشمهای که به دریا نمیرسد رحمی
قسم به جان تو با دوریات نمیجوشم
میان خیل تو از یادها فراموشم
شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم
به چشمهای که به دریا نمیرسد رحمی
قسم به جان تو با دوریات نمیجوشم
به نام خدای جهان آفرین
خداوند آب روان آفرین
عقیق آفرین ساربان افرین
دهان آفرین خیزران آفرین
زدهام بادهی ناب از کرمش، میچسبد
چلهی اشک گرفتم ز غمش، میچسبد
روی پیراهن زوار چنین بنویسید
اربعین… پایپیاده…حرمش، میچسبد
امیر عظیمی
راه تو راه نجات است اباعبدالله
روضه ات شرط حیات است اباعبدالله
سینه زن سینه کبود است به یاد بدنت
سینه اش نذر ذکات است اباعبدالله
اگر کشتند چرا پامال کردند
تنت را زیر نیزه چال کردند
اگر کشتند چرا ذبحت نمودند
مگر عباس و اکبرت نبودند
انقدر سخت شدجداسرتو
که بلند است آه مادر تو
پیش زن ها خجالتت دادند
پیرهن نیست روی پیکر تو
گویند وداع خواهرت طول کشید
چون بوسه به جای مادرت طول کشید
از جای کشیدن قدم هات به خاک
پیداست بریدن سرت طول کشید
به جز از کشتن یارت سخنی مانده مگر؟
ای گل سرخ برایت چمنی مانده مگر
از تل اینگونه سرازیر نشو می افتی
گیرم آیی تو به گودال ، تنی مانده مگر
مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید
راوی داستان به غروب منا رسید
پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت
او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید
جلوهی حق روی خاک، از کینهی باطل شکست
صورتش از سنگهای مردم جاهل شکست
شمر آمد بین گودی، مادرش ازحال رفت
با نشستن روی سینه، انبیا را دل شکست
پادشاه تشنه بی حالی چرا
زیر دست وپای دجالی چرا
درسراشیبی گودالی چرا
چانه رابرخاک می مالی چرا
محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود
یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود