حسن لطفی

یا جواد الائمه(ع)

گاه‌گاهی نگاه ما را بَس
بوسه‌ای گاه‌گاه ما را بَس

گرچه از دستِ یار ممکن نیست
جگری روبراه ما را بَس

آقای من

هزار شُکر که بُردیم نامِ هادی را
هزار شُکر که داریم امامِ هادی را

هزار شُکر که دارد در این هیاهوها
لباسِ مشکیِ ما احترامِ هادی را

کوثر طاها

رفت از دلِ فردوس هزاران قلم آورد
اندازه‌ی آفاق ورق روی هم آورد

می‌خواست که جبریل کمی از تو نویسد
جایی که خدا نامِ تو را محترم آورد

وای مادر

خانه وقتی شعله شد دیگر نفهمیدم چه‌شد
گُر گرفت وقتی که آتش، در نفهمیدم چه‌شد

تا اراذل ریختند از کوچه باهم رویِ در
خاکِ عالم بر سرم، مادر نفهمیدم چه‌شد

یا زهرا(س)

یا که دنیا بود ناپیدا اگر زهرا نداشت
یا جهنم بود این دنیا اگر زهرا نداشت

جای دیگر را برای زندگی می‌خواستیم
آسمانِ ما زمینِ ما اگر زهرا نداشت

وای مادرم

بر شانه می‌آورد تا بانو نیافتد
آرام تا این شمع از سوسو نیافتد

پروانه بود و دورِ مادر چرخ می‌زد
حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد

فاطمه جانم

روزِ مرا سیاه کرد روز و شبِ پُر آهِ تو
وای از این تبسمت آه از این نگاهِ تو

قاتلِ تدریجیِ من از چپ و راست می‌شوند
سرفه‌ی خونین تو و ناله‌ی گاه گاهِ تو

یا صاحب الزمان (عج)

این چند وقت زهرا مشغول دوختن بود
دلواپسِ علی و در فکرِ پیرهن بود

در خانه کار کردم اما به دل نچسبید
از بسکه دستم از صبح بر شانه‌ی حسن بود

تکیه‌گاهِ علی (ع)

بادِ سردی آمد و برگ و برش را جمع کرد
پُر شد از پاییز تا کوچه ، پرش را جمع کرد

ابرِ تاریکی رسید و کوچه را تاریک کرد
غم وزید و شادمانی دفترش را جمع کرد

واویلا

نیمه‌شب مهتاب می‌شوید علی
آب را با آب می‌شوید علی

مثل این تنها ندیده هیچ‌کس
شستنِ دریا ندیده هیچ‌کس

زهرای من

برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد
ولی به غیرِ همین هق‌هقِ شبانه ندارد

درِ شکسته ، دو دستان بسته ، کوچه‌ای باریک
برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد

وَ ما اَدراکَ ما زهرا

هزاران سالِ نوری راه ِدرکِ ماست تا زهرا
خدا حق داشت فرماید وَ ما اَدراکَ ما زهرا

ملالش نیست از برزخ خیالی نیست از دوزخ
هرآنکه کار و بارِ او گره خورده‌است با زهرا

دکمه بازگشت به بالا