ناگهان چشم مرا سوخت تماشای سرت
ناگهان امدی از راه تو با پای سرت
خطبه ام از دهن افتاد همینکه دیدم
نیزه ای دست در انداخته بر نای سرت
حسن کردی
هل من معین بی کسی اش تا شنیده شد
رنگ جمال پرده نشینان پریده شد
تا شاه بی رمق شد و افتاد روی خاک
افسار گرگ های حرامی دریده شد
زخم بر زخم نشست و بدنت را پر کرد
فرش خون پهن شد و حجم تنت را پر کرد
نیزه پیچید به اعماق تنت از پهلو
یاد مادر همه ی پیرهنت را پر کرد
چون گرگ روی بال و پرت پا گذاشتند
شمشیرها به فرق سرت پا گذاشتند
تسکین تشنگی تو با نیزه های داغ
روی جراحت جگرت پا گذاشتند
جهان من که جدا از تو جانم افسرده ست
شبی صدا نزنم یا حسین دلم مرده ست
قسم به عشق که جانم به گریه محتاج است
بدون اشک غمت باغ دیده پژمرده ست
هوهوی تیر امد و قلبی شکسته شد
چشمان شیرخواره فقط باز و بسته شد
از تند باد اتش تیر سقیفه ای
چشم حسین کاسه ی در خون نشسته شد
میخواستم به جای پدر یاورت شوم
جای عمو به اشک غم آب آورت شوم
احلی من العسل نه فقط سهم قاسم است
بگذار تا عمو غزل دیگرت شوم
از بس حسین بخشش بسیار می کند
لطفش مرا همیشه بدهکار می کند
این اشک های قیمتی روضه های او
خیلی برای عاقبتم کار می کند
هر کس رسید بی کسی ام را نگاه کرد
ما را چه سخت رفتن تو بی پناه کرد
قاری چنین ندیده کسی پاره پاره لب
رویش سیاه انکه لبت را سیاه کرد
هرجا که هست ذکر تو مآوای بهتری ست
دنیای در کنار تو دنیای بهتری ست
بین بهشت و روضه مردد نمیشویم
زیرا که روضه جنت الاعلای بهتری ست
دنیا بدون روضه اقا جهنم است
یعنی بهار زندگی ما محرم است
(شکر خدا که خرج عزای تو میشویم)
روضه به کار و زندگی ما مقدم است
از ازل مهر تو در سینه درخشید علی
گوش ما مدح کسی غیر تو نشنید علی
از هر انگشت تو دریای کرم می ریزد
کوه از برق نگاه تو بهم می ریزد