کارِ ما نیست از شما گفتن
ما کـجا وُ خـدا خـدا گفتن
گفتن از این قبیله کارِ خداست
این عشیره عشیره یِ زهراست
کارِ ما نیست از شما گفتن
ما کـجا وُ خـدا خـدا گفتن
گفتن از این قبیله کارِ خداست
این عشیره عشیره یِ زهراست
به نامِ تو نوشته شد تمامِ سرنوشتِ من
حَک شده یاعلی علی به رویِ خِشت خِشتِ من
تَرنُـّمِ دمِ علی نـِقابِ رویِ زشتِ من
قَسیم نار وجَنـَّتی بهشتِ من بهشتِ من
دلم برایِ حرم تنگ می شود به خدا
مـنم گـدایِ عـطایِ امـامِ سامـرّا
خدایِ عَـزَّوَجَل می دهد مَـدَد بزنم
دَم از مـرام وُ صـفایِ امامِ سامرّا
بسته بال و پـَر پرواز مرا جرم و خطا
روی آیینه یِ دل گرد و غبار است خدا
حال و روز دلم انگار به هم ریخته است
این هم آثار دروغ و غیبت و بُخل و ریا
چه حال وُ هـوایِ عجیب وُ غریبی
عجب بویِ یاسی…عجب بویِ سیبی
حسن جان حسن جان حبیبی حبیبی
حسـینی تـباری … مُجیبی … نَجیبی
دیدی به چشمت مردیِ عشّاق حیدر را
فتحُ الفتـوح تازه یِ سردار و بی سر را
تعریف کن دنـیا برای ساکـنان خـود
تا روز مـحـشر هـِیـبتِ الله اکـبر را
نامِ شـما دوایِ تـمامی دردهـاست
دارُالشفایِ کشورِ ما مشهدالرضاست
جانم فدایِ شاهِ غریبی که آشناست
امضایِ تو مجوّزِ رفتن به کربلاست
بر لبت آیه یِ هـدایت و نور
مکتبِ تو کلاسِ شور و شعور
پایِ دین را به سینه وا کردی
کاش من با شما شوم محشور
روضه هایِ آخرِ ماه صفر سنگین تر است
ضربه یِ زخمِ زبان کاری تر از هرخنجر است
بی حیا حرفِ نبی حرفِ خداوند است و بس
این که می گویی به او هَذیان نگو پیغمبر است
ای آسمان به زیرِ قـَدمهایتان علی
نانی بده که آمـده مهمانتان علی
زائر شدیم تا که تماشایتان کنیم
خیره شده بهشت به اِیوانتان علی
آذری و عرب و فارس ندارد این راه
بأبی أنتَ و اُمـّی یا اباعبـدالله
چشم خورشید شده فرش دراین جادّه ها
وَ غبار از تنِ زوّارِ تو می گیرد ماه
قرار بود بمـیرم برایت آه نشد
گناه کرده ام و رِزق من نگاه نشد
قرار بود بمیرم اگر غروب دهم
شنیدم از تَه گودال وحال شاه نشد