حسین واعظی

کاشف الکرب

شکر حق دستان ما از دامنت کوتاه نیست
گر چه ما را تا مقامت قدر پلکی راه نیست

هر که سجده می کند با بردن نامت یقین
اهل توحید است ای یکتا ترین گمراه نیست

یا الله

استاده بود لحظه ولی آخرش گذشت
وقتی که زینب از همه ی باورش گذشت

سر‌زد به عمق فاجعه تا زنده بیندش
از فکر و‌ذکر معجر خود خواهرش گذشت

معرکه ی پشت در

از زبان حضرت زینب سلام الله علیها

یکباره آسمان و زمین رنگ غم‌ گرفت
دشمن رسید و آه تو را دست کم گرفت

آتش رسید و غربتمان را به رخ کشید
معجر میان معرکه با شعله دم گرفت

وصله ی ناجور

نشسته ایم ولی تذکره مهیا نیست
خبر رسیده که دیگر برای ما جا نیست

قبول وصله ی ناجور این بساط منم
قبول جای بیابان کنار دریا نیست

روزی صنوبر بودم

روزی صنوبر بودم حالا دگر بیدم
رعشه گرفته دست هایم بس که لرزیدم

گر چه کدر کرده است دستی روی ماهم را
اما به شب های خرابه باز تابیدم

فراسوی جنت

:

سکنا میان اهل جهنم گزیده اند

قومی که از فراسوی جنت رسیده اند

پیش نگاه تند عرب ها برادران

ناز تمام دخترکان را کشیده اند

غربت بقیع…

صحنه را بین دیده قاب کنید
اشک را پشت هم‌جواب کنید

تا نفهمند از چه گریانید
چشم در چشم آفتاب کنید

شعر شهادت حضرت علی (ع)

کوفه اینجا نشسته در گذرش
رو به شب می رود چرا سحرش

کوچه در کوچه زود می پیچد
در دهن ها مصیبت خبرش

روی مرا مقابل مردم نزن زمین …

ای سر پناه دائمی سر پناه ها

ای مقصد رئوف و پر احساس آه ها

ای مهربان امام سپید و سیاه ها

رو سوی توست چشم امید گناه ها

شعر ولادت امام حسین(ع)

ای علت قداست و تکثیر گریه ها
بالاترین تنزل قدسی ,ای آشنا

خمیازه ایم,,نشئه ی ما هم‌خمار توست
افتاده است پرده خدا هم دچار توست

شیشه ی قلب

آخر ماجراست این بستر
پلکهایش دوباره سنگین شد
زیر لب باز یا حسینی گفت
سفره ی بی کسیش رنگین شد

شعر روضه حضرت زهرا(س)

نمی خواسم‌ببینم‌این روزا رو
چون ازش می ترسیدم سرم اومد
روزگار بدی بود بعد بابات
بعد تو‌ روزای بدترم اومد

دکمه بازگشت به بالا