حسین واعظی

شعر ولادت حضرت علی اکبر (ع)

از عرش آمده است که تاج سرش کنند
راهی شود به سوی تو بال و پرش کنند

کل می کشند اهل سما تا به دست تو
آیینه دار شیر نر خیبرش کنند

شعر مدح امیرالمومنین (ع)

ذات حق در صورت دنیاییت تصویر شد
چهره ی تو قاب شد از آینه تقدیر شد
خضر بعد از دیدنت آواره ی صحرا شد و
قیس بعد از رویتت از عشق لیلاسیر شد

بی طلب

جربزه را یاور خطیر نوشتند
جان مرا هم نوای تیر نوشتند
بوی شجاعت ز نای پارس بلند است
غرش ما را به پای شیر نوشتند

بیا میان زمستان گل بهاره ی من باش

بیا میان زمستان گل بهاره ی من باش
بیا و جان به تنم ده,, دم دوباره ی من باش

چه داشت خانه ی خولی که این خرابه ندارد
در این سیاهی مطلق دمی ستاره ی من باش

اگر بوسم غبار پای او را با جبین ,,بهتر

اگر بوسم غبار پای او را با جبین ,,بهتر
که پیدا شد میان خاک پایش از نگین بهتر

برای عزت شاگردی او مریم آماده است
برای خدمتش از حضرت روح الامین بهتر

قصد من تا شما رسیدن بود دست از از غیر تو کشیدن بود

قصد من تا شما رسیدن بود
دست از از غیر تو کشیدن بود

تا تو هستی دلم چه غم دارد
آنکه دارد تو را چه کم دارد

اگر چه لحظه لحظه وضع خو را زار می بینم

اگر چه لحظه لحظه وضع خو را زار می بینم
به غیراز تو به کس گفتن غمم را عار می بینم

به لطف دست سنگین صورتم دیوار را بوسید
نمای چهره ام را قاب بر دیوار می بینم

مرغ خیالم را به سویت باز پر دادم

مرغ خیالم را به سویت باز پر دادم
هر جا نشستم از تو و عشقت خبر دادم
دارو ندارم را فقط با یک نظر دادم
با یک نگاهت قلب خود را سر به سر دادم

نامت مسبب جلوات جنون شود

 نامت مسبب جلوات جنون شود

ختم به انقلاب و گهی هم سکون شود.

گاه هجوم حادثه چون کوه محکمم

وقتی که دست حیدری تو ستون شود

همیشه جور مرا لطف یک شناس کشیده

همیشه جور مرا لطف یک شناس کشیده
مرا دوباره به سوی تو بوی یاس کشیده

اگر چه عامیم اما گریستن به تو آقا
مرا به جمع فقیرانه ی خواص کشیده

بال و پر غم تو به بال و پرم گرفت

بال و پر غم  تو به بال و پرم گرفت

داغ تو بود نور ز چشم ترم‌گرفت

آرام از نگاه حرم محو می شدی

هی رفته رفته قلب من و خواهرم گرفت

قلم بزن به دل اختیار جبری را

قلم بزن به دل اختیار جبری را
به کیش خویش درآور دوباره گبری را
تباهیم ,برهوتم ,مگر تو اندازی
به آسمان کویرم گذار ابری را

دکمه بازگشت به بالا