دِلی دارم و خانه یِ بوتُراب است
سَری دارم و خاکِ عالیجناب است
عوض کرده روز و شَبَم جایِ خود را
که ماهی دمیده پُر از آفتاب است
دِلی دارم و خانه یِ بوتُراب است
سَری دارم و خاکِ عالیجناب است
عوض کرده روز و شَبَم جایِ خود را
که ماهی دمیده پُر از آفتاب است
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمامِ شوکت خود را به شکلِ انسان ساخت
به دستِ قدرتِ خود خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده زِ رویی جهان گلستان ساخت
سلام حیدر خون خدا ابوفاضل
تو اسوه ی ادبی و حیا ابوفاضل
سلام ماه بنی هاشمی خوش آمده ای
به خانه ی پدرت مرتضی ابوفاضل
دوچشمت چشمه ی آب حیات است
دو دستت سفره دار کائنات است
اگر چه آسمان این قدر بالاست
ولی باید بگویم خاک پات است
پر از گره شده کارم گره گشا افتاد
علیِ در نجفم بین کربلا افتاد
چه زخمها به تنش بود و باز ناله نکرد
بفکر غربت من بود و بیصدا افتاد
ای قمر اصیل یا ابالفضل
حضرت بی بدیل یا ابالفضل
به رسم خاکساری عرب ها
گفته ام “الدخیل یا ابالفضل
محمد کاظمی نیا