رضا قاسمی

قد کمان برگشته‌ام

سَرو رفتم از کنارت … قد کمان برگشته‌ام
سبز رفتم مثل یک برگِ خزان برگشته‌ام

سوختم بی سایه‌ی تو زیرِ نور آفتاب
باز , حالا زیر چترِ سایبان برگشته‌ام

کشتیِ نجات

از همین جا که نشستم حرمت معلوم است
پرچمِ سرخِ پُر از پیچ و خمت معلوم است

گنبدِ زردِ تو تابید , هوا روشن شد
همه جا منظره‌ی صبحدمت معلوم است

مریض کرب و بلا را شفا بده

آقا نگو من آرزویت را نداشتم !!
من که به جز ضریح , تقاضا نداشتم

گفتم مریض کرب و بلا را شفا بده
آقا نگو که قصد مداوا نداشتم !!

روی دلم پرچم حسینه

به دامِ غیر , گرفتار می‌شوم گاهی
دچار ظلمتِ بسیار می‌شوم گاهی

به جای اینکه کمی هم به دردتان بخورم
در آستین شما مار می‌شوم گاهی

لالا لالا بخواب بابا

لالا لالا بخواب بابا , که معلومه چشات خسته‌س
چشِ من تار می بینه , یا نه چشمای تو بسته‌س ؟!

بشین مثل قدیما وُ , یه کم بازی کنیم با هم
بابا تو بچه‌ی من شو , منم که مادرت میشم

خواهرت رفت اسیری

پیرهن رفت , ولی چادر من هست هنوز
تو سرت رفت به نیزه , سر من هست هنوز

لشکرت رفت زِ دستت , تو ولی غصه نخور
چند تا دخترکِ لشکر من هست هنوز

یا حسین

من رو به هیچ کس نزنم تا حسین, هست
دل را بریدم از همه زیرا حسین, هست

دربِ ورودیِ دلِ نوکر سه قفله است
در بین خانه یکه و تنها حسین, هست

وای از شام

در چهل سالِ گذشته اشک من رگبار بود
ابرِ باران‌زای چشمم روز و شب پربار بود

از گلویم آب خوش پایین نرفته هیچ وقت
کامم از خشکیِ داغِ تشنگی سرشار بود

دائمُ الذّکر توام

دائمُ الذّکر توام … ورد زبان است “حرم”
قلب من گفت دلیل ضربان است “حرم”

“کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود”
قبله ی اصلی آن سنگ نشان است “حرم”

اربعین در حرمم

قلبم به هوای حرمت دربدر است
چشمان ترم به کوله بار سفر است

گفتم به همه که  اربعین در حرمم
ارباب ! , ببین آبرویم در خطر است

 رضا قاسمی

اَناالغَریب

در جمع سپاهت آمدیم و رفتیم
گفتیم , که یاری بلدیم و رفتیم

گفتی که “اَناالغَریب,هَل مِن ناصِر ؟!”
ما نیز , فقط سینه زدیم و رفتیم

 رضا قاسمی

غربت و دربدری

وای , چه سخت است داغ غربت و دربدری
یک زنِ تنها بدون محرمی در لشکری

وای , چه سخت است , در شهر پدر باشی اسیر
بر سر و رویت ببارد بغض های حیدری

دکمه بازگشت به بالا