دائمُ الذّکر توام … ورد زبان است “حرم”
قلب من گفت دلیل ضربان است “حرم”
“کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود”
قبله ی اصلی آن سنگ نشان است “حرم”
دائمُ الذّکر توام … ورد زبان است “حرم”
قلب من گفت دلیل ضربان است “حرم”
“کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود”
قبله ی اصلی آن سنگ نشان است “حرم”
قلبم به هوای حرمت دربدر است
چشمان ترم به کوله بار سفر است
گفتم به همه که اربعین در حرمم
ارباب ! , ببین آبرویم در خطر است
رضا قاسمی
در جمع سپاهت آمدیم و رفتیم
گفتیم , که یاری بلدیم و رفتیم
گفتی که “اَناالغَریب,هَل مِن ناصِر ؟!”
ما نیز , فقط سینه زدیم و رفتیم
رضا قاسمی
وای , چه سخت است داغ غربت و دربدری
یک زنِ تنها بدون محرمی در لشکری
وای , چه سخت است , در شهر پدر باشی اسیر
بر سر و رویت ببارد بغض های حیدری
روضه کُشنده بود , ولی روضه خوان نمُرد
حتی یکی از آن همه گریه کنان نمُرد
دیدم کتیبه سوخت , گریبان خود درید
با ذکر یا حسین , زبان در دهان نمُرد
چشم تو بسته شد و چشم حرامی وا شد
تو زمین خوردی دورِ حرمم غوغا شد
مشک تو پاره شد و آبرویت ریخت زمین
سیلِ آن خورد به خیمه همه جا دریا شد
حسن جوان شده یا اینکه مرتضی آمد ؟
و یا که ماه , به صحرای نینوا آمد ؟
تو قاسم بن حسن یا که نه … یَلِ جَمَلی ؟
که از وقار قَدَت بوی مجتبی آمد
دختر شیرزنِ حضرت حیدر … زینب
اشتباه است , بگو “حیدرِ دیگر … زینب”
هر چه که خواستم از عشق بگویم این شد
“همه ی عشق , خلاصه بشود در زینب”
آمدی با یک طَبَق با سر به شام آخرم
روشنی بخشیدی امشب بر دو تا چشم ترم
روی زانویت همیشه مینشستم,کو ؟ کجاست ؟!
دست هایت کو؟! چنین وضعی نبوده باورم !
شده این جمله جوابِ چه خبر کرب و بلا ؟!
“صاحب کرب و بلا آمده در کرب و بلا”
از مدینه سفر عشق , شد آغاز … ولی
آمده حکم , که پایان سفر کرب و بلا
ای “با وفا رفیق !” , منم “بی وفا رفیق”
اصلا غریبه نیستم ای “آشنا رفیق !!”
یا “اَیُّهَالرَّفیق” , منم “لا رَفیقَ لَه”
یک لحظه هم بکن به دلم اعتنا … رفیق !!
عشق یعنی روضه های بی تَکَلّف بی ریا
کوله بار مشکلات و بیرق مشکل گشا
عشق یعنی قوریِ دَم کرده با ذکر “حسین”
چاییِ خوش رنگ , زیر مشکیِ بزم عزا