سر نَهم برآستانِ پادشاهِ بی بدل
آن ولی الله که باشد دست او اِذن اَجل
گفت تا در وا کنم دیر است، دیوارش شکافت
کعبه از شوقش سه روز او را گرفته در بغل
سر نَهم برآستانِ پادشاهِ بی بدل
آن ولی الله که باشد دست او اِذن اَجل
گفت تا در وا کنم دیر است، دیوارش شکافت
کعبه از شوقش سه روز او را گرفته در بغل
مست انگور و شراب و خُم و پیمانه شدم
تا رسیدم به درش، خادم میخانه شدم
نفس ساقی کوثر به لبم خورده شبی
دست من نیست اگر اینهمه مستانه شدم