سامرا

العجل

روزِ بی تو شبِ یلداست، سحر می خواهد
روزِ وصلت چه قَدَر خونِ جگر می خواهد؟
چشمِ ما خشک شد از بس به رهِ آمدنت
جمعه ها خیره به در مانده ، خبر می خواهد

آقای من

محاصره‌ست ولی جای هیچ دلهره نیست
که نور لَم‌ یَزَلی قابل محاصره نیست

تنش اگرچه به ظاهر اسیر سامره است
نسیم عطر حضورش اسیر سامره نیست

حسن جانم

ما بنده ایم گرم تمنای اهل بیت
در سینه ام نشسته رد پای اهل بیت
دل بسته ام به وعده ی فردای اهل بیت
بر پای سفره های حسن های اهل بیت

میوۀ دلِ هادی

به افتخار سلامی نشسته ام بنویسم
در انتظار کلامی نشسته ام بنویسم

دلم مُجلّیِ نورِ جمال حُسنِ حَسن شد
به یُمنِ پرتوِ نامی نشسته ام بنویسم

حضرت باران سامرا

ما مانده ایم و حسرت ایوان سامرا
جامانده ایم و دست به دامان سامرا

ما کسب آبرو ز غبار تو می کنیم
از ذره های خاک بیابان سامرا

شکر ایزد

شکر ایزد که دلبری داریم
دلبر بنده پروری داریم
دلربای مظفری داریم
در دل خویش ، گوهری داریم

حسن جانم

مست مست از می ناب حسن عسگری ام
تشنه از جام شراب حسن عسگری ام

بنویسید و بخوانید و نپرسید چرا
من آباد خراب حسن عسگری ام

نگاه لطف تو

نگاه لطف تو باعث شده گدا باشم
دخیل بسته به آن صحن باصفا باشم

چه چیز بهتر ازاینکه میان اینهمه درد
به درد عشق تو همواره مبتلا باشم

یا حسن عسکری

مست مست از می ناب حسن عسکری ام
تشنه از جام شراب حسن عسکری ام

بنویسید و بخوانید و نپرسید چرا
من آباد خراب حسن عسکری ام

ورشید عالمتاب

از جهان، خورشید عالمتاب رفت
رفت و عالم در دلِ گرداب رفت

گریه کن! که از رکاب سامرا
آن یگانه گوهرِ نایاب رفت

آقای من

دوباره خون شده قلبت دوباره تر شده چشمت
چقدر غمزده چون شام بی‌سحر شده چشمت

دو ماه در غم اجداد و بعد در غم مادر
و امشب اشک‌فشان غم پدر شده چشمت

آقای من

ما گداییم گداییم گدای دو حسن
زیر دین کرم و لطف و عطای دو حسن
وای اگر نان خور هر بی سر و پایی بشویم
روزی ما گره خورده به وفای دو حسن
زنده و مرده ی ما فرق ندارد فردا

دکمه بازگشت به بالا