زخمی ترین شقایق این بوستان منم
(با ناخن شکسته ز پا خار میکنم)
چندان شکستهام که به هر جا نشستهام
آدم خیال میکند آنجاست میهنم
زخمی ترین شقایق این بوستان منم
(با ناخن شکسته ز پا خار میکنم)
چندان شکستهام که به هر جا نشستهام
آدم خیال میکند آنجاست میهنم
حرمت شوکت محض است ولی زیبا هم
متوسل به شکوه حرمت طوبا هم
غرق در جامعه و مست غدیریه شدیم
من و صحن حرم و کوه و خُم و دریا هم
نزدیک شد، شمیم حضورش به من رسید
در این طبق چه بود که نورش به من رسید
شبها گرسنه بوده ام و نان نخواستم
حالا ز کوفه بوی تنورش به من رسید
بالفرض که چشمان بشر بسته بماند
این قصه بنا نیست که سر بسته بماند
باید همه خلق بدانند که تا حشر
داغیست که بر روی جگر بسته بماند
سرت در سجده انگاری که در عرش برین باشد
اگرچه ظاهراً سجاده ات روی زمین باشد
پر از اشک و دعا و روضه و حال مناجات است
غزل وقتی که در توصیف زین العابدین باشد