شعر شهادت حضرت محسن (ع)

ای فضه بیا

ای فضه بیا

بالفرض که چشمان بشر بسته بماند
این قصه بنا نیست که سر بسته بماند

باید همه خلق بدانند که تا حشر
داغیست که بر روی جگر بسته بماند

در کوچه اگر راه ببندند به مادر
خوب است که چشمان پسر بسته بماند

باز است در خانه مولای من اما
بر روی ابوبکر و عمر بسته بماند

با ضرب لگد باز شود هر دری اما
یا رب تو مدد کن که مگر بسته بماند

در باز شد و مادر ما بچه اش افتاد
در سوخت نشد مثل سپر بسته بماند

ای فضه بیا تا که نبینند خلایق
ای فضه بیا تا که نظر بسته بماند

بی هوش که شد فاطمه بردند علی را
خاموش که شد فاطمه بردند علی را

سیدمحمدحسین حسینی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا