سید علی احمدی

شعر روضه حضرت زهرا

پیش خدا تمام گناهان صغیره شد

وقتی که کُشتن تو گناهی کبیره شد

شرمنده ام از این که سه ماه است روز و شب

وتر تو بی قنوت و وضویت جبیره شد

شانه چه احتیاج که مویی نمانده است

شانه چه احتیاج که مویی نمانده است

بوسه نخواه , مثل تو رویی نمانده است

هر آن چه هست ظاهر و باطن خودت ببین

دیگر برات , راز مگویی نمانده است

دوباره ناز کنم

نیاز کن که به رویت دوباره ناز کنم

و یا تو ناز نما تا که من نیاز کنم

ز عرش نیزه به فرش کجاوه پا بگذار

که زیر مقدم تو هر دو دیده باز کنم

سراغ پدر

بیدار شد ز خواب و سراغ پدر گرفت

از تاب رفت و بر دل او شعله در گرفت

شرح غم و فراق و عطش را ز سر گرفت

از دیده گوهر تر و خون جگر گرفت

قمار کنند

میا به کوفه که بر قتلت افتخار کنند

برای سنگ زدن بر سرت, قمار کنند

میا به کوفه که صیادهای گرگ صفت

غزال های بیابانتان شکار کنند

قامتت خمید

آن دم که رفت بر سر نی رأس آن شهید

شاید شبیه عمه ی تو قامتت خمید

 و آن دم که گوشواره ز گوش سکینه رفت

 شاید که گیسوان تو یک لحظه شد سپید

 سید علی احمدی (فقیر)

شعلۀ شمع

             شعلۀ شمع ز سوز جگرش می سوزد

دل خورشید به حال قمرش می سوزد

چشم گردون ز غمش اشک فشان خون افشان

که به داغ دل نیکوسیرش می سوزد

عرق شرم

 

تا که شمشیر به پیشانی مهتاب نشست

دخترش دست به پیشانی و بی تاب, نشست

تا که گفتند شگفتا چه علی را بهنماز؟!

عرق شرم به پیشانی محراب نشست

سید علی احمدی (فقیر)

 

 

دکمه بازگشت به بالا