بار دیگر شب گذشت وجلوه گر نور سحر شد
با پرستوهای عاشق، دل مهیای سفرشد
با هزاران شوروشادی تا مدینه رهسپرشد
دیدآن جا شوق وشوری، شادمانی وسروری
سید هاشم وفایی
گشت نازل برپیمبر پیک رحمت درغدیر
داشت برپیغمبر رحمت بشارت درغدیر
وحی آمد بر نبی«الیوم اکملتُ لکُم»
روز تکمیل رسالت روز وحدت درغدیر
سنگین دلان شام تو را سنگ می زنند
گاهی تورا وگاه مرا سنگ می زنند
آید صدای نالۀ زهرا به گوش من
ازروی بام تا که تورا سنگ می زنند
تاصوت دعا بیت خدا راپُرکرد
عطرگل لاله همه جارا پُرکرد
درکعبه شکفت تا گل روی علی
گلبانگ محمدی فضارا پُرکرد
دوباره عطر ولایت به مکه پیچیده است
ازآن گلی که به دامان کعبه روئیده است
نثار مقدم مولود کعبه , جبرائیل
سبد سبد گل سرخ از بهشت پاشیده است
آن گل که سرآغاز شکوفائی بود
رخسارۀ او بهشت رویائیبود
وقتی که درآغوش رضا می خندید
چون دیدن باغ گل تماشائی بود
با مهر تو دل سپهری ازنور شود
با یاد تو سینه وادی طور شود
تنها نه ز مقدم تو شاد است رضا
کز آمدنت فاطمه مسرور شود
ای گل که فضا معطر ازبوی بود
سرتا سریثرب همه مشکوی تو بود
وقتی که رضا تو را در آغوش گرفت
در دیدۀ او نقش گل رویتو بود
سید هاشم وفایی
بیا که سیر چمن دربهار باید کرد
ز طرف باغ ولایت گذاربایدکرد
یگانه لالۀ نشکفتۀ حسین شکفت
بیا که رو به سوی لاله زار بایدکرد
وقتی نگاهم رابه بــاران می نشانم
وقتی که خون دل زدیـده می فشانم
گُلمی کندشـوق تووباجـذبه عشق
دلرابه سوی سـامرایت می کشانم