سید پوریا هاشمی

امروز نوشتند کبوتر شدنم را

امروز نوشتند کبوتر شدنم را
پرواز کنان راهی دلبر شدنم را
چشمان من از شوق مهیای شراب است
مدیون توام لذت ساغر شدنم را

هنگام دردسر که گذر میشود شلوغ

هنگام دردسر که گذر میشود شلوغ
درخانه بیشتر دم در میشود شلوغ
مادر جلوست دور پدر میشود شلوغ
این کوچه ها چقدر مگر میشود شلوغ؟

سفره باز تو انقدر گدا پرور بود

سفره باز تو انقدر گدا پرور بود
روز و شب سفره ات از خیل گدا محشر بود
.یک سرش بود ز خانه سر دیگر کوچه
خوب دیدند همه لطف تو سرتاسر بود

اگرچه روز و شب هستیم دائم برسر خوانت

اگرچه روز و شب هستیم دائم برسر خوانت
ببخش آقا که کم بودیم عمری مرثیه خوانت
پراز دردم ولی درد من اصلا جسم خاکی نیست
بیا روح مرا درمان بکن قربان درمانت

از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم

از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم
.میسوزم و باسوز جگر خاطره دارم
مانوس به اشک.م چه کنم دست خودم نیست
آخر من ازین دیده تر خاطره دارم

چند روزیست بستری شده ای

چند روزیست بستری شده ای
.یا به سر حرف میزنی یا دست
باز از فرط ضعف می افتاد
میبری تا همینکه بالا دست

تپش تپش زدن قلب ما حسین حسین

تپش تپش زدن قلب ما حسین حسین
پناه نوکر بی دست و پا حسین حسین
کسی که گریه کنش شد دگر چه میخواد؟!
نوشته ایم به جای دعا حسین حسین

سرخاک تو بی خبر آمدم. عزادارمو خون جگر آمدم

سرخاک تو بی خبر آمدم.
عزادارمو خون جگر آمدم
درست است بی بال و پرآمدم
به شوق تو اما به سر آمدم

چه اعجازیست درکویت که دارد بهترین هارا

چه اعجازیست درکویت که دارد بهترین هارا
که خالی کرده از شوقش تمام سرزمین هارا
همه از خانه ها بیرون زدند و عازم یارند
دل باجمع بودن داده ای گوشه نشین هارا

به بی آبرو اعتنا میکنند همانها که مس را طلا میکنند

به بی آبرو اعتنا میکنند
همانها که مس را طلا میکنند
زمینگیر را آسمان میدهند
و با باخته خوب تا میکنند

نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده

نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده
پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده

هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند
مونس بی کسی من تک و تنها مانده

شادی جهان هیچ است عشق است همین غم را

شادی جهان هیچ است عشق است همین غم را
هرثانیه میخواهیم این عالم ماتم را

همدست ملائک شد شد آبرویش تضمین
دستی که در این شبها برداشته پرچم را

دکمه بازگشت به بالا