شعر آیینی

بی بی جان

 

از این که دختر شیر است و خواهر شیر است
بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است

برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست
همین که خون علی در رگش سرازیر است

فرشته عشق

شب است و باز, مبارک شبی است؛ ای ساقی
کلید میکده در دست کیست, ای ساقی
فرشته عشق نداند که چیست, ای ساقی

بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز

حال دعا

گریم نمیگیرد!بکا را دادم از دست
یعنی کلید خیرهارا دادم از دست
تحسین یک عده مرا در عجب انداخت
رفتم پی مردم خدارا دادم از دست

خطبه ی بی نقطه

در همان عصری که فرمان برد خورشید از علی
چشمه چشمه, اشک غربت خیز جوشید از علی

خطبه ی بی نقطه را کوفه شنید اما دریغ
خطبه ی با آه را جز چاه, نشنید از علی

ناد علی

دل در هوای شهر نجف پر گرفته است
عمری عزای دوری دلبر گرفته است

هر عاشقی که تاک ضریح تو دیده است
سجاده را فروخته ساغر گرفته است

بوی عشق

کاش یک مرتبه …فقط یکبار
می شدم زائر نـگاهِ نـگار

می شدم زائر غبـاری که…
می دهد بوی عشق… بوی بهار

روی دل آرای تو

قلب زمین دلشده ی , روی دل آرای تو شد
روح زمان در طلب و , شوق تماشای تو شد

مرکز پرگار وجود , کمان ابروان تو
هر که در این دایره بود , واله و شیدای تو شد

من سرم خورده به سنگ

راندن درماندگان اصلا نمی آید به تو
جز عطا, ای آسمان اصلا نمی آید به تو

دلشکسته آمدم سویت, پناه آورده ام
دل شکستن بی گمان اصلا نمی آید به تو

خدا کند

خدا کند که مرا فاطمی حساب کنی
به نوکری شده یک بار انتخاب کنی

شبیه قنبر مولا که نه ولی از لطف
مرا غبار قدوم ابوتراب کنی

پروانه

 

تا قیامت بنویسم اگر از پروانه
ندهم جز خبرى مختصر از پروانه

زندگى کردن عشاق تماما درس است
میشود یاد گرفت آنقدر از پروانه

ما گدائیم

ما گدائیم اگر حساب کنید
روی ما بیشتر حساب کنید

روی ما رویِ خانواده یِ ما
لحظه یِ دفعِ شَر حساب کنید

حب علی

آشکارا مست او بودیم و پنهان نیزهم
طعنه ها خوردیم ما از این و از آن نیزهم

خلوت خود را نکردم با کمی جلوت عوض
دارد این آرامش عشاق طوفان نیزهم

دکمه بازگشت به بالا