شعر آیینی

خیمه بر پا کن

 چشام صحرا رو دریا می کنم

وسط معرکه غوغا می کنم

روی این خاک با خدا وعده داری

من خودم خیمه تو بر پا می کنم

شدم نوکرِ حسین

 

شکـرِ خـدا به قافـله یِ غم رسیده ام
عمرَم کـَفاف داد وُ به پرچم رسیده ام
شبنم شدم به چشمه یِ زمزم رسیده ام
مادر…به گـریه هایِ مُـحـرم رسیده ام

گریه کنید

 

باید از داغ یار گریه کنید
مـثل ابـر بـهار گریه کنید

آمـده مـاه روضـه و ناله
با دلِ بی قرار گریه کنی

خرج عزای تو میشویم

دنیا بدون روضه اقا جهنم است
یعنی بهار زندگی ما محرم است
(شکر خدا که خرج عزای تو میشویم)
روضه به کار و زندگی ما مقدم است

کم کم غروب شد

کم کم غروب شد همه رفتند خانه ها
پشت سرم چه زود درآمد بهانه ها

کم کم غروب شد همه در کوفه جا زدند
در کوچه ها چقدر به من پشت پا زدند

پرچمی بر عرش

روز اول با همان خاکی که قنبر ساختند
از من و تو سمت باب القبله نوکر ساختند

پرچمی بر عرش کوبیدند اینجا روضه است
دسته سینه زنی پشت پیمبر ساختند

سوختگان غمت

کسی که از تو و از داغ تو خبر دارد
همیشه در غم تو دیدگان تر دارد

دلی که سوخت برایت خدا بهایش داد
خدا به سوختگان غمت نظر دارد

مشکیِ بزم عزا

عشق یعنی روضه های بی تَکَلّف بی ریا
کوله بار مشکلات و بیرق مشکل گشا

عشق یعنی قوریِ دَم کرده با ذکر “حسین”
چاییِ خوش رنگ , زیر مشکیِ بزم عزا

لک لبیک

تا مرا در گناه دید حسین
زودتر از همه دوید حسین

باید از او فقط شنید خدا
باید از ما فقط شنید حسین

ابتدا گریه

می نویسم از ابتدا گریه
ابتدا گریه انتها گریه

شأن ما را نمی برد بالا
غیر ازین آشنای ما,گریه

پیرغلامان حسین

سر و جان همه‌ی خلق به قربان حسین
جان عالم به فدای لب عطشان حسین

رحمت خاص خدا شامل حالش شده است
هرکسی یک سر سوزن شده گریان حسین

سایه ی بر سرم

از ازل عشق,در دلم بوده

سایه ی بر سرم,علم بوده

خانه ی اولم حرم بوده

دست از تو چگونه بردارم

دکمه بازگشت به بالا