زینب رسید کشته بی سر قیام کن
باز از رگ بریده به خواهر سلام کن
یک اربعین که حرمت من را نداشتند
تو الاقل به پیری من احترام کن
شعر اربعین حسینی
برای خرمن آهم حریق میخواهم
رکاب چشم که دارم، عقیق میخواهم
عطای قوه ی اشکی، شهید اشک روان!
چو عمق فاجعه هایت عمیق میخواهم
فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت
آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت
این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت
انگار بوی تربت مُهر مرا داشت
تکیه کردم بر همه بر روی دیواری که نیست
یخ فروشم یخ فروش اینجا خریداری که نیست!
آه! چاه جمکران، دلتنگ دیدارم چقدر
نامه هایم را نبردی پیش دلداری که نیست
پاییز بودن ، بــــرگ های زرد می خــواهد
باران سرودن اشک های سرد می خــواهد
از درد گفتن سینه ای پُر درد می خــواهد
از زینبِ کبــــری نوشتن مرد می خــواهد
آقا سلام! این گرهء کور وا نشد
آخر دوباره قسمت ما کربلا نشد
جاماندم از مسیر نجف تا به کربلا
حالم بد است، درد فراقم دوا نشد
بهار از چلهی داغِ زمستانها خزان برگشت
به باغِ لالههای سربریده باغبان برگشت
زمین با گریه دور مقتلِ خورشید میگردید
صدای روضهی روزِ دهم آمد؛ زمان برگشت
از کنار پیکر تو بی کس و بی یار رفتم
جان من در قتلگاه و با دلی غمبار رفتم
اولین بار است از تو من جدا گشتم عزیزم
طاقتم را برده این غم با دو چشم زار رفتم
جز گنبدت هر آنچه که تابید را ببخش
از پشت کوه آمده؛ خورشید را ببخش
شرک است، فکرِ سجده به ششگوشهکعبهات
علاّمههای مکتب توحید را ببخش
باز باید سر کنم با خاطرات اربعین
خاطرات گریه در صحن یل ام البنین
از مرور خاطراتش نیز لذت می برم
می نشستم رو به ایوان امیر المومنین
از راه آمد خواهرت ای سر بریده
اما بدون دخترت ای سر بریده
دارد رباب از راه می آید برادر
اما بدون اصغرت ای سر بریده
باز هم جامانده ام از قافله، ای وایِ من
می کُشد من را غم این فاصله، ای وایِ من
زائرانت یک به یک راهی شدند و باز هم
از تو دورم کرده آقا مشغله، ای وایِ من