ای آنکه در تمام جهانت عدیل نیست
در ممکنات، مثل تو حق را بدیل نیست
دست خدائی و زده بیرون از آستین
در آستین حق به جز از این قبیل نیست
ای آنکه در تمام جهانت عدیل نیست
در ممکنات، مثل تو حق را بدیل نیست
دست خدائی و زده بیرون از آستین
در آستین حق به جز از این قبیل نیست
من آمدم به جهان فقط به عشق علی
که دل ببخشم و جان فقط به عشق علی
نه من، که خالق او، شده ست عاشق او
و شد خدای جهان فقط به عشق علی
مرا به شور کشید ست شهد انگورش
مذاب کرده مرا انعکاسی از نورش
حَلاوت عَسَل اَصل را نجف دیدیم
شراب می چکد از دست رنج زنبورش