شعر اعیاد شعبانیه

کـوی عشق

کسی که شُغل او گوهرشناسی ست
مُسلّـط تر به انگـشـــترشـناسی ست
به گُمـنامان کـوی عشق سوگنـد
گدا اینجا بَری از سرشناسی ست

خنده ی پیمبری

قُنداقه را حسین گرفت و ‌نگاه کرد
اینگونه آفتاب تبسم به ماه کرد

با خنده ی پیمبری اش از همان نخست
حال حسین را علی اش رو به راه کرد

حضرت عشق

فصل گل گشت و نسیم از دل صحرا آمد
عرش گل ریز که دلداده ی زهرا آمد
شب عید است و به دل مژده ز بالا آمد
خیز مجنون که ترا حضرت لیلا آمد

شاه شمشاد قدان

در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است
بی جهت نیست که اسمش علی اکبر شده ست

چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست
اکبر است و صفت اکبر, مخصوصِ خداست

یا علی اکبر

خدا ز باغ نبی میوه نوبر آورده
دوباره چشمه ی نوری منور آورده

نخواست تشنه بماند گلوی خشک غزل
قلم پیاله ای از واژه ی “تر” آورده

مرد شبهای مناجات

دل ما خورده گره بر ورق دفتر عشق
درس ها یاد گرفتیم از این منبر عشق
کسب تکلیف نمودیم اگر از در عشق
عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق

زینت سجاده ها

باسجده هاش زینت سجاده ها شده است
سجاده اش ادامه ی عرش خدا شده است

مجموعه ی تمام ِ صفات ِ پیمبران
آئینه ی تمام نمای خدا شده است

بنده عشق تو ام

قلمم روی ورق باز زمین گیر شده
ضعف از بال و پر شعر سرازیر شده
به بلندی فلک باید عصا بردارم
تا کمی گام زند طبع زمین گیر شده

تو آفتاب روشنی

ای دلبری که دلبری ات داستان شده

شعبان به یمن تو شعبات الجنان شده

گهواره تو زینت هفت آسمان شده

میلاد یار

عرش حق بی تاب,این دنیای خاکی بیقرار
ماه شعبان,روز سوم, عالمی در انتظار

حال دنیا فرق دارد روز روز دیگریست
گوئیا این اولین بار است می آید بهار

سنه قوربان آقا

سال ها دل طلب جام می از ما می کرد
طلب می ز فلان ساقی رسوا می کرد
روز و شب گریه برای رخ لیلا می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

صاحب کرم

شاعر شدم با قنوتی , در دست , دفتر گرفتم
گفتند من هم نوشتم , مضمونی از سر گرفتم
اینجا که من ایستادم , درگاه دارُالاجابه‌ست
صاحب کرم که بماند , من حاجت از در گرفتم

دکمه بازگشت به بالا