از صبح تا نماز عشا ایستاده ام
در انتظار. لفظ بیا ایستاده ام
در صحن آینه همه جا ایستاده ام
وقتی که در حریم شما ایستاده ام
شعر امام الرئوف
ما همه هیچیم و دنیا هیچ ، اما او که هست
ما همه لائیم اما مدِّ الاهو که هست
نیستیم اما چه غم “یا ضامن آهو “که هست
اهل هو اهل خدا اهل رضا وقتی شدیم
عین و شین و قاف عشقیم عین خوشبختی شدیم
افتاده ای بر روی خاک و پر نداری
جز دیدهی تر مونسی دیگر نداری
آنقدر غربت میچکد از جسمت آقا
ناخواسته میگویمت مادر نداری
شکر خدا که باز طبیب آفریده اند
یک نام آشنای غریب آفریده اند
صدها هزار نوکر دربستْ محضرش
ما را تمام ابن شبیب آفریده اند