شعر اهل بیت

پاشیده سامانم

به خواب غفلت خویشم! زهم پاشیده سامانم
من بیچاره یک عمرست اسیر این زمستانم

به سمت این و آن بردم نگاهم را ولی افسوس
تورا دیگر نمیبینم! چه سنگین است تاوانم!

سرور عشق

تا خودِ صبح از سرور عشق ، بیداریم ما
ما لبِ پیمانه‌ایم از باده سرشاریم ما
هُرم خورشید آمد و میخانه را تبخیر کرد
پس شبیه ابر ، در پیمانه می‌باریم ما

بالت شكسته

بالت شكسته وليكن خوب مى شوى
حرف از جدايى نزن…خوب مى شوى

ديدم كنار بستر تو گريه مى كند
گفتى ولى به حسن،خوب مى شوى

اشک روضه

دوباره پر شده قلب من از هوای شما
گرفت دست مرا اشک روضه های شما
دوباره بی سر و سامان روضه ها هستم
چراغ راه شبم پرچم عزای شما

افضل الأعمال

تا توان داری گدای حضرت صدیقه باش
بی محابا! مبتلای حضرت صدیقه باش

افضل الأعمال عالم..مدح این بانو بود
تا نفس داری ندای حضرت صدیقه باش

لطف تو

به بَهجت ابدی،لطف بی حساب رسیدم
کنار تو به سوالات بی جواب رسیدم

نگاه لطف تو نگذاشت تا فرو شکنم من
منی که لحظه ی دیدارمان خراب رسیدم

طواف تو

خورشید تابناک تمام مسیرها

هستند در طواف تو ماه منیرها

ای شاهراه یازدهم در مسیر نور

ای دست گیر قاطبه ی مستجیرها

آغوش على

از فقیران غیر ناله انتظارى نیست که
در خزان ما به جز گریه بهارى نیست که

دامن اهل کرم دارد گدا را میبرد
جذبه از معشوق ما باشد هوارى نیست که

ای یوسف زهرا

ای عاقبتِ کار به دست تو نگاهی
این عمر گذشت و نشدم آنکه تو خواهی

تا منتظر شدنم راه زیاد است
کو طاعت بی چون ز تو ای نور الهی

گوشهٔ چشمت

تمام عمر پی اشتباه می‌گردم
میان راهم و دنبال راه می‌گردم

تو در منی و من آن چشمهٔ سیاهدلم
که بیقرار به دنبال ماه می‌گردم

غم هجران

کشیدم از غم هجران عذاب بسیاری
برس به داد دلم با شتاب بسیاری

به اشتباه در خانه ای زدم هر بار
به چاه رفته دلم با طناب بسیاری

یک سوم سادات

گرچه به ظاهر از امامت یک پسر کشتند
یک سوم سادات را در پشت در کشتند

هم که پدر را پیش چشمان پسر بردند
هم که پسر را پیش چشمان پدر کشتند

دکمه بازگشت به بالا