شعر اهل بیت

سوز غمش

کیست این مرد که اوصاف پیمبر دارد
از قدم تا به سرش هیبت حیدر دارد

بی عصا آمده و حضرت موسی شده است
ریشه در سلسله ی حضرت جعفر دارد

جراحت زنجیر

افتاده است روی زمین درد میکشد
پایش شکسته زیر فشار شکنجه ها
با تازیانه روزه ی خود باز می کند
مردی که مانده بین حصار شکنجه ها

درد جدایی

دارم تحمل می کنم درد جدایی را
در ندبه ها سر می دهم مولا کجایی را

در گوشه ی زندان هجران…با خیال وصل
هرشب تصور می کنم صبح رهایی را

یا موسی ابن جعفر (ع)

هر پاره سنگی در دِلِ دریا که گوهر نیست
بیچاره آن چشمی که از داغ شما تر نیست

زندان عقول ناقص این اهل دنیا بود
زندان مکانی هست که موسی ابن جعفر نیست

مظهر صبر

سبزی جسم تو تاراج زمستان میشد

بودنت فیض کثیر شب زندان میشد

اشک شبهای مناجات تو در خلوت ها

بر سر مردم قحطی زده باران میشد

علمدار

ماه در پای شب تار نخواهد افتاد
کار یوسف به خریدار نخواهد افتاد
اتفاقی سرِ بازار نخواهد افتاد
ذوالجناح از نفس اینبار نخواهد افتاد

یا اباعبدالله(ع)

به چشمه های زمین داد آبرویش را
به شاخه های درختان نوشت مویش را

شکفت با نفس تیغ و خنجر و آنگاه
به بادهای پس از خود سپرد بویش را

تصویر خداوند

ای اسم ‌تو‌ با اسمِ ‌خدا شانه به شانه
ای ذات تو مانند خداوند یگانه

تصویر خداوند شدی در رُخ انسان
فرزند نزاییده شبیه تو‌ زمانه

نور علی

پیمبر آیا ؟که نه وصی شد , مُحمّد آیا ؟ که نه علی شد
درون آیینه نور تابید و روحِ آیینه صیقلی شد

ازل به نور نبی است روشن , ابد به نور علی معیّن
اَلست, یعنی سوال از انسان علی که آمد سخن بلی شد

یا حیدر کرار

بی شک کسی که پاره گریبان حیدر است

“اشهد” نگفته مست و مسلمان حیدر است

آن سرمه ای که اهل نظر در پی اش روند

در زیر فرش پاک شبستان حیدر است

شیر خدا

سائل کجا کجا شه اکرام , مرتضاست
دست خدا , حقیقت اسلام , مرتضاست
لا یمکن الفرار من العدل ذوالجلال
بر تخت قسط , مجری احکام , مرتضاست

ساکن کربلا

با سلامی می‌شوم هم‌کاروان زائران
در به رویم باز کن ای میزبان زائران

سفره‌ات را پهن کن ای سفره‌دار کربلا
خرج کن سهمیه‌ای از آب و نان زائران

دکمه بازگشت به بالا