از گنبدش نورِ کرامت ها سرازیر است
خورشیدِ مشهد بر دِلِ عشّاق اکسیر است
وقتی که از یک عکس,شیری او پدید آورد
بالقوه آهو ی ضمانت کرده اش شیر است
از گنبدش نورِ کرامت ها سرازیر است
خورشیدِ مشهد بر دِلِ عشّاق اکسیر است
وقتی که از یک عکس,شیری او پدید آورد
بالقوه آهو ی ضمانت کرده اش شیر است
دلمُرده ی مَحضیم به ما جان برسانید
مـا را به حَرمـخٰانه ی جانان برسانید
مائـیم و غم هجر و تمنّای وصـالـش
ایـن دلهُــره را زود به پـایـان برسانید
کسی که دلی مسـتِ جانان ندارد
به جانان قسم می خورم جان ندارد
کمالم تویی بی تو نُقصانِ مَحضَم
چونان داستـانی که پـایـان ندارد
دوباره مرغ این سینه به فکر سِیر در طوس است
خدا را شکر می گویم که این دل با تو مأنوس است
رجب…ذی القعده… می چسبد زیارت کردنت آقا
زیاراتی که منصوص و زیاراتی که مخصوصه است
بی کلید و با توکل هر که در زد باز شد
قفل ها تا بر زبان نام تو آمد باز شد
من شنیدم راه دارد دل به دل با این حساب
دل هوائی شد وَ راه رفت و آمد باز شد
یک عمر فقط بر در این خانه گدایم
دیوانه ترین شخص دراین صحن و سرایم
هر روز من از عشق تو دم میزنم آقا
پیچیده به گوش همه این حزن صدایم
حرم جهان من و اسمان مردم بود
همیشه خاطره انگیز و پر تلاطم بود
حرم برای من اغاز راه رفتن شد
شما معلم و تشویق من تبسم بود
اینکه هر صحنی به روی شانه اش یک ساعت است
یعنی اینکه این حرم در جای جایش فرصت است
دست خالی آمدن سخت است از پیش رئوف
حاجت خود را گرفتن از تو خیلی راحت است