شعر جاموندهای اربعین

چهل روزه

چهل روزه تو نیستی پیش زینب
چشش خونه، دلش آتیشه زینب

چهل روزه سرم بی‌سایبونه
سرت رو نی برام روضه می‌خونه

ما جامانده ها

سنگ هم آتش گرفت از حال ما جامانده ها
گریه باید کرد بر اقبال ما جامانده ها

درد را همدرد ، جور دیگری حس می کند
فطرس امروز آمده دنبال ما جامانده ها

رفتند زائران حرم

در خلوت شبانه ی ما پا گذاشتی
منت به بی کسی شب ما گذاشتی

نالایقی من به حضور تو می رسید
دیدار را به شاید و اما گذاشتی

موکب نداشتیم؟

من را به چرتکهء کرده های خویش
اصلا بنا نبود عقوبت کنی حسین

کردم حساب روی نگاهت بزرگوار
باشم امیدوار که دعوت کنی حسین

آقا سلام

آقا سلام! این گرهء کور وا نشد
آخر دوباره قسمت ما کربلا نشد

جاماندم از مسیر نجف تا به کربلا
حالم بد است، درد فراقم دوا نشد

حسین جانم

جز گنبدت هر آنچه که تابید را ببخش
از پشت کوه آمده؛ خورشید را ببخش

شرک است، فکرِ سجده به شش‌گوشه‌کعبه‌ات
علاّمه‌های مکتب توحید را ببخش

جامانده ام از قافله

باز هم جامانده ام از قافله، ای وایِ من
می کُشد من را غم این فاصله، ای وایِ من

زائرانت یک به یک راهی شدند و باز هم
از تو دورم کرده آقا مشغله، ای وایِ من

سائل اولاد بنی فاطمه ام

بازهم حال وهوایت به سرم افتاده
قطره اشکی ز دوچشمان ترم افتاده
سائلم سائل اولاد بنی فاطمه ام
ومسیرم به سرخوان کرم افتاده

عزم کرب و بلا

دارد غم تو شور به پا می کند حسین
هر عاشق عزم کرب و بلا می کند حسین

پیر و جوان به سوی مزار تو راهی اند
شوق زیارت تو چه ها می کند حسین؟!

مسافران کربلا

به کربلا نرفته‌ها! حسین را صدا کنید
میان اشک‌های خود خدا خدا خدا کنید

زیارت حریم عشق اگر نصیب‌تان نشد
به جای دیدن حرم دری به گریه وا کنید

آقای من

…و سر شکسته به پای پیاده می آیم.
به شوق آبله بستن به جاده می آیم.

سه روز خانه به دوشی به وصل می ارزد.
به این دلیل فقط بی اراده می آیم.

دلواپسم

باید برای خود غزلی دست و پا کنم
تا واژه واژه دِین خودم را ادا کنم

چندی است واژه ها به سراغم نیامدند
پس من چگونه عرض ادب بر شما کنم؟

دکمه بازگشت به بالا