شعر جدید

سلام ای ماه من

سرآمد شب رسیده صبحم ای یار
سلام ای ماه من مشتاق دیدار

چرا پس سر زده؟جا خوردم اصلا
چرا روی طبق؟خوابم من‌ انگار

در گوشۀ خرابه بیا

گفتی حرم، بیا حرمُ اللهِ ما ببین
در گوشۀ خرابه بیا، شاهِ ما ببین

شاهِ سه سالۀ حرمِ شام را نگر
سلطانِ قلبهای پُر آلام را نگر

هزار کوه بلا

هزار کوه بلا را به شانه ام بردم
ز دوری تو پدر همچو لاله پژمردم

قدم خمیده شده مثل مادرت زهرا
به مثل مادرت از داغ و غصه افسردم

واویلا

چند تا بابا بگه خوابش میبره

آخه فک می کنه باباش سفره

نذارید انقده سربه سر باهاش

هم بابا نداره هم بی مادره

واویلا

از من مگیر لذت بزم شبانه را …
بر من ببخش درهمی آشیانه را

هرکس گذشت غربت ما را سرک کشید
دانسته ایم ارزش دیوار خانه را

چگونه شُکر گویم این وصالِ ناگهانی را ؟
کمان ابروی من ! خوشحال کردی قد کمانی را

چگونه یافتی ما را در این ویران سرا امشب !؟
گرفتی از صدایِ گریه ام شاید نشانی را

گریه شد کارم

بعدِ دوری از تو تنها گریه شد کارم پدر
روضه ی بی وقفه ام ، در حال تکرارم پدر

من چه شب‌هایی که پای نیزه‌ات خوابم نبرد
پس خیالت تخت ، امشب با تو بیدارم پدر

بابا حسین(ع)

غیر از بیابان ها دگر جایی ندارم
آن قدر سیلی خورده ام نایی ندارم

باید بیایند و تو را اینجا ببینند
آن ها که می گفتند بابایی ندارم

فقط برا تو می خونم لالایی

مثل قدیم یه کم بهم نگا کن
این دل بی حیا رو با حیا کن
این روح کهنه رو ازم بگیر و
برام یه روح تازه دست و پا کن

رو به روی نیزه ها

می نشینم رو به روی نیزه ها سوی عمو
تا بگویم من چه دیدم حرف ها سوی عمو

من که عمری روی دوشت عرش را سیر کرد‌ه‌ام
حال در کنج خرابه ، عمه را پیر کرده‌ام

آیینه دار زینب و زهرا(س)

آیینه دار زینب و زهرا رقیه
کوچکترین انسیه الحورا رقیه

پشت سرش بی شک دعای پنج تن بود
آدم اگر می گفت اول یا رقیه

تیغ اشک

با تیغ اشک بر همه میتازم ای پدر
من با غم تو هیچ نمی سازم ای پدر

این مدتی که مانده به پایان عمر من
باید به گریه بر تو بپردازم ای پدر

دکمه بازگشت به بالا