شعر حضرت ابوتراب

یا مظهر العجائب

جبریلی و هر آینه عرش است کنارت

ماتند همه از پر معراج مدارت 

ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم

آهو چه کند با نفس شیر شکارت 

و هو العلی

«ربنا آتنا» نگاهش را, که هوایم دوباره بارانی است
السلام علیکْ یا دریا که دلم بی قرار و توفانی است

«اِنّ فی خلق» تو خدا هم مست, روحْ حیران, فرشته‌ها هم مست
«
اِنّ فی خلق» تو زمین مبهوت, زیر یک آسمان پریشانی است

قلندر مستی

معادلات جهان را علی‌(ع) ! بههم زده‌ای تو
بگو چگونه کنارخدا قدم زده‌ای تو؟

به گوشه گوشه‌یعالم اگر قلندر مستی است,
لبی به گوشه‌یجامش – به مِی قسم! – زده‌ای تو

ناخدا

باز مرا سوی لبِ خُم کشید

قصه‌یدریا به تلاطم کشید

آمد وتوفان من آغاز شد

باز دریرو به دلم باز شد

دکمه بازگشت به بالا