شعر رقيه خاتون

جلوه زهرایی

لطفِ حق بودکه بر حالِ دلم شامل شد
کوثر انگار دوباره به نبی نازل شد

مات و مبهوت از این وجه تشابه..عالم
دختری آمد و‌آیینه صفت قابل شد

دارد ورم , چشــــمم,

دارد ورم , چشــــمم, دو بازویـم چو مـادر

حس کرده ای دیگر شده رویم چو مادر

می گیرم از بس که رمق در پیکرم نیست

دستی به دیوار و به زانویم چو مادر

زنجیر

سنگینی زنجیر اذیت میکند من را

این تن ندارد طاقت فولاد و آهن را

خاصیت زنجیرهای شامیان اینست

با حلقه هایش میکند کج شکل گردن را

دلی سرگشته

دلی  سرگشته و دیوانه دارم

هوای گریه در میخانه دارم

نه اینکه حالِ گریه دارم امشب

وَ بغض نعره‌ای مستانه دارم

دکمه بازگشت به بالا