تویی که جود و عطا بر امام ها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟!
جواد فاطمه ارث از کریم او بردی
غریب خانه شدن را ز مجتبا داری
تویی که جود و عطا بر امام ها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟!
جواد فاطمه ارث از کریم او بردی
غریب خانه شدن را ز مجتبا داری
چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد
دست و پا می زنی و در به رویتمی بندد
سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد
نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد
باز هم غیرت کبوترها
تشنه ی آب و عاطفه هستی
از نگاهت فرات می ریزد
از صدای ِ گرفته ات پیداست
غم به جان همه ی اهل ولا افتاده
آتشی بر جگر اهل سما افتاده
هیچ کس نیست بفهمد که در این شهر خراب
از دل تنگ زمان رنگ صفا افتاده