زهرا اگر بمانی و غم را رها کنی
از نو دوباره زندگی ام را بنا کنی
تنها همین که دست نگیری به پهلویت
دردی که هست در جگرم را دوا کنی
زهرا اگر بمانی و غم را رها کنی
از نو دوباره زندگی ام را بنا کنی
تنها همین که دست نگیری به پهلویت
دردی که هست در جگرم را دوا کنی
آه! افتاده علی از پا بدون فاطمه
روزگارش سخت شد مولا بدون فاطمه
فاطمه بود و علی احساس تنهایی نداشت
رفت زهرا، شد علی تنها بدون فاطمه
تب کرده ای دوباره.. مگر درد میکشی؟!
بانوی خانه ام چقدر درد میکشی!
خورده به در سرتو و سردرد میکشی
سر پا نشو اگر که کمردرد میکشی
آدم که عاشق میشود فکر خطر نیست
در عاشقی اصلاً ضرر مد نظر نیست
“دربدری دارد به دنبال خودش عشق”
عاشق نبوده آنکسی که دربدر نیست
غربت کوچه ها چه سنگین است
گریه ی بی صدا چه سنگین است
مادری بی دلیل ناله نزد
ضربه ی بی هوا چه سنگین است
علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت
دری شکست در آن دم, فتاد بر رویت
شرار آتش ظلم زمان زبانه کشید
رسید آتش نمرودیان به گیسویت
شروعِ حرفِ دلم این نبود بهتر بود
خبر زمرگِ پیمبر نبود بهتر بود
زمان ظلم وستم های ناجوان مردان
کنارِ دختر خود گرکه بود بهتربود
پرونده ام شده است پر از اشتباه, آه
شرمنده ام از این سر و روی سیاه, آه
حمد شفا برام بخوانید نیمه شب
دل مرده ام ازین همه کوه گناه, آه
آخر گرفت دامن ما را بلای در
وقتی بلند شد به چه وضعی صدای در
حرمت نگه نداشت به مادر زیاد خورد
شلاق های رد شده از لا به لای در
باید که بر دیوار بگذارم سرم را
دنیا گرفت از من تمامِ باورم را
دستانِ لرزانم چگونه می تواند
تدفین نماید پاره های پیکرم را !؟
کمان شده الف قامت نگار علی
خزان فتاده به باغ گل بهار علی
کجاست حضرت ختمی رسل ببیند که
شکسته حرمت بانوی با وقار علی
« کوچه و زبانحال امام حسن (ع) »
می نویسم به چشمِ تَر مادر
می نویسم به رویِ دَر مادر
با همین پاره یِ جگر مادر
سوختم از سکوت اگر مادر
می نویسم مرا بِبَر مادر