می شود بر شانه ی لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد
هردم ای آئینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد
می شود بر شانه ی لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد
هردم ای آئینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد
باز هم نام کریمان پیش من آورده اند
علتش این بود من را از قرن آورده اند
در سیه چال گنه افتاده بودم بی حبیب
لطف کردند و برایم هم سخن آورده اند