از کنج ضریحت می ناب آمده بیرون
یک شهر به دنبال شراب آمده بیرون
قرآن خدا ظرفیتت را که ندارد
از این جهت اسمت ز کتاب آمده بیرون
از کنج ضریحت می ناب آمده بیرون
یک شهر به دنبال شراب آمده بیرون
قرآن خدا ظرفیتت را که ندارد
از این جهت اسمت ز کتاب آمده بیرون
مادر روز های دلتنگی
بانوی گریه های طولانی
می شد از موج اشک هر روزت
اسمان مدینه طوفانی
چه گام استواری در دفاع از اصل دین داری
به راهی که در آن هستی بدون شک یقین داری
تو هم ام الادب هستی و هم ام البنین هستی
ارادت های دیرین بر امیرالمومنین داری
ای جبرئیلم تا خدایت پرکشیدی
از مادر چشم انتظارت دل بریدی
جز ام لیلا کس نمیفهمد غمم را
من پیر گشتم تا چنین تو قد کشیدی
مرگ من بود دمی کز تو خبر آوردند
به همه عضو تنم درد و شرر آوردند
من همان روز ز جان دست کشیدم که اینجا
تحفه…پیراهنی از راه سفر آوردند
علی که بی گل رویش, جهان قوام نداشت
بدون پرتو او, روشنی دوام نداشت
اگر به حرمت این خانه زاد کعبه نبود
سحاب رحمت حق بارش مدام نداشت
پیراهنِ مشکیم و پوشیدم
گل کرد بازم تو دلم احساس
دیدم نوشته گوشه ی تقویم
” روزِ وفاتِ مادرِ عباس “
هر چند , شوقِ آمدنت در دعای ماست
هر چند , ردّ پای تو در ربنای ماست …
اما برای تو قدمی برنداشتیم
در جادهی مقابل تو ردّ پای ماست
تنها چرا نشسته مگر گریه میکند؟
چون شمع شعلهور به نظر گریه میکند
از مردم مدینه شنیدم که روزها
میآید و ز داغ پسر گریه میکند
از ظلم مردمان دیاری که داشتم
از دست رفت دار و نداری که داشتم
نه سال با تو بودم و یک عمر با نبی
یادش به خیر ایل و تباری که داشتم
ام البنین بعد از حسین ام الادب شد
شاگرد درسش , کربلا امّ وهب شد
در تربیت بر مادران هم مادری کرد
شیر آفرینی که چُنین فخر عرب شد
آهی کشیدی و رخ آیینه مات شد
اشک زلال چشم تو آب حیات شد
خون دل تو خون دلم را به شیشه کرد
تا از تو خواستم بنویسم دوات شد